spot_img

این نیز بگذرد

مروری بر فعالیت یکی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای آلبوم‌های موسیقی
سینا چراغی فعال حوزه موسیقی

نقطه شروع تاور رکوردز، روایت‌گر یکی از آن جنبه‌های شیرین رابطه پدر-پسری است. کلایتون سولومون در طبقه همکف برج تئاتر «تاور»، یک دراگ‌استور موفق دارد که در آن از جانِ آدمیزاد تا شیرِ مرغ را به فروش می‌رساند. روزی تصمیم می‌گیرد که در مغازه‌اش صفحه‌های دست‌دوم را هم به فروش برساند. او اما هرگز فکرش را نمی‌کرد که این همان تصمیمی باشد که کارآفرینِ درونِ پسر لاابالی و سرخوش و عشق خوشگذرانی‌اش را بیدار کند. زمانی که یک باب مغازه در ساکرامنتوی کالیفرنیا را برای تاسیس شعبه دوم دراگ‌استورش نشان کرده بود با پیشنهاد دیوانه‌وار پسرش مواجه می‌شود. راس سولومون، می‌خواهد این مغازه را به یک فروشگاه اختصاصی صفحه‌‌های موسیقی تبدیل کند. در نهایت پدر موافقت می‌کند با این شرط که به غیر از مغازه حتا یک پاپاسی هم به پسرش نخواهد داد و مدیریت مغازه و تأمین همه مخارج تمام و کمال به عهده خود راس است.

پیش به سوی امپراتوری

نخستین شعبه تاور رکوردز در ناحیه شمالی ساکرامنتو تاسیس می‌شود. فضایی که بالاخره نوجوان‌های منطقه را برای وقت‌گذرانی از رفتن به ناحیه جنوبی شهر معاف می‌کند. خیلی زود حتا سر و کله بندهای موسیقی هم پیدا می‌شود که در جلوی فروشگاه ساز می‌زنند. سریالِ خوش‌شانسی در یافتن مکان‌های عالی با قیمت کرایه پایین در تاسیس شعبه‌های بعدی هم به یاری تاور رکوردز می‌آید. دومی در هیپی‌آباد یا همان سانفرانسیسکوی خودمان است که تا زمان تاسیس شعبه سوم در سانست‌بلوار بزرگترین فروشگاه صفحه‌های موسیقی در دنیا است. سانست‌بلوار هم محله‌ای است که تقریباً بخش زیادی از موزیسین‌های راک آن زمان یا در آنجا زندگی می‌کردند و یا به هر حال از آن گذر می‌کنند. با این حال آنچه تاور رکوردز را موفق می‌کند صرفاً قرارگیری در مکان‌های درست نیست…

تاور رکوردز پاتوق بود نه یک صفحه‌فروشی. بهشتی بود برای موزیک‌بازها و حتا موزیسین‌ها. «اگه موزیسینی بودی که به کالیفرنیا اومده و نمی‌دونستی باید از کجا شروع کنی؛ اولین کار این بود که یه سر بری تاور رکوردز». ریشه همه این‌ها در فرهنگ کاری اجق وجق و دیدگاه‌های متفاوت مدیریتی راس و رفقایش بود. تاور رکوردز عمدتا توسط یک مشت هیپیِ همیشه مستِ کله‌خر اداره می‌شد که تمام و کمال به سبک زندگی دلخواهشان وفادار بودند. آنقدر کله‌خر بودند که پس از گُل کردن کسب و کارشان در کالیفرنیا و ساحل غربی، شعبه بعدی را نه در ساحل شرقی آمریکا بلکه در آن سوی اقیانوس یعنی ژاپن تاسیس کنند.

موزیک‌باز بودن تنها کیفیت اجباری برای استخدام در تاور رکوردز بود. دانش و مهارت‌های بازاریابی‌ همسنگ با فیلیپ کاتلر اهمیتی نداشت اگر نام آلبوم جدید بیچ بویز را بلد نبودی یا مثلاً جان کولترین را نمی‌شناختی. یک سیستم گردشی شبیه به مدرسه فوتبال آژاکس در تاور رکوردز حاکم بود. هر مدیری که در تاور می‌دیدی روزگاری کارش را با پادویی یا فروشندگی در یکی از شعبه‌ها شروع کرده بود. اگر سیستم اختصاص سی درصدی زمان کاری به پروژه‌های شخصی گوگل را ستایش می‌کنید بد نیست بدانید که در تاور رکوردز هر اتفاق، روند، خدمت، محصول و … ایده یکی از کارکنان (مستقل از سمت شغلی و دپارتمان) بوده. ایده‌‌ای که خیلی سر راست و مستقیم با شخص شخیص پدر «خانواده» یعنی راس سولومون مطرح می‌شد. مثلاً عبارت No Music No Life که شعار رسمی تاور شد، ایده صندوق‌دار یکی از شعبه‌های ژاپن بوده. «مثل یک خانواده» چیزی که کارکنان و مشتریانی که فیلم به سراغشان رفته مرتبا تکرار می‌کنند. موسیقی تمام زندگی خانواده تاور رکوردز را شکل می‌داد. سینرژی، حمایت، امنیت و فضای رشدی که این اکوسیستم خانوادگی فراهم کرد عامل اصلی موفقیت تاور رکوردز شد. البته تزلزل پایه‌های همین خانواده هم عامل اصلی فروپاشی آن…

کاش تو را نمی‌کشتیم عمو باد

تاوریون آنقدر جسور، چغر و بدْبَدن بودند که نخستین کسب و کار خرده‌فروشی تماماً آمریکایی۱ را در ژاپن تاسیس کنند. مدت زمانی که برای امور حقوقی و کسب مجوزها در این کشور غریب و نا‌آشنا طی شد، دست کم سه شعبه در ساحل شرقی آمریکا می‌توانست راه‌اندازی شود! با این حال حتا اگر همه مشتریانت هم نوجوانان و جوانانی سرخوش و اهل عشق و حال باشند باز هم یک کسب و کار جنبه‌هایی دارد که قطعاً مُشتی هیپی همیشه مستِ کله‌خرْ تمام، از پس آن بر نمی‌آیند! پس چه عاملی به پیشبرد قطار موفقیت تاور رکوردز کمک کرد و متقابلا دومینویی از شکست و نابودی را بر سر بهشت موزیک‌بازها آوار نمود؟ نگرانی‌های عمو باد!

«باد مارتین» حساب و کتاب پدرِ راس سولومون را رتق و فتق می‌کرد. راس می‌دانست که خودش و هیپی‌های دور و برش مالی نیستند تا امور مالی تاور رکوردز را مدیریت کنند. پس باد پیرمرد که از راک‌اندرول چیزی سر در نمی‌آورد در کنار پسر رئیس سابقش قرار گرفت. او عملاً تنها کسی بود که به وقت لازم ترمز قطار را می‌کشید. «دفتر راس در انتهای راهرو بود و دفتر باد اولای راهرو. وقتی ایده‌ای داشتیم می‌رفتیم پیش راس و اونم چهار تا چیز می‌گذاشت روش. اما وقتی می‌رفتیم پیش باد تا بودجه بگیریم حسابی مو رو از ماست می‌کشید بیرون و بایست از ایده‌مون دفاع جانانه‌ای می‌کردیم». راس کارآفرین بود و باد بیزنس‌من. یک جوانک هیپی موبلند در کنار پیرمرد کت‌شلوار پوشِ عشق ماشین. اولی یانگ بود و دیگری یین.

اما موفقیت‌های مکرر و روزگار خوش و به سامان، باعث شد تا ایگوی یانگ به سمت سقف پرواز کند. پیامدش هم شد این که هشدارهای یین دیگر خریداری نداشت و پیرمرد دخترکُش آرام آرام به حاشیه رفت. بیماری‌اش هم مزید بر علتی شد تا زودتر از موعد تاور رکوردز را ترک کند. همینجا بود که راس اشتباه مهلک دیگری کرد. کسی را جایگزین کرد که اعتقادی به پوشیدن کت شلوار نداشت. رویکرد محافظه‌کار و انقباضی باد که راس و کله‌خرهای اطرافش را تعدیل می‌کرد به کناری رفت. وام‌گرفتن‌های پیاپی از بانک‌ها، انواع و اقسام ولخرجی‌ها و چند سرمایه‌گذاری اشتباه مثل تاسیس شعبه در آرژانتین یا اسرائیل؛ «بید» که نقطه مقابل باد بود به همه چراغ سبز نشان داد. اشتباهاتی که باعث شد تاور رکوردز نتواند بحرانِ دامن‌گیرِ صنعت موسیقی در ابتدای هزاره جدید را تاب آورد. عاقبت در سال ۲۰۰۶، شعبه بلوار سانست، سنگر آخر تاور رکوردز آمریکایی بسته شد۲. در یکی از صحنه‌های فیلم نگاه پر از حسرت راس را می‌بینیم که افسوس گوش نکردن به حرف‌های باد را می‌خورد…

و این نیز بگذرد

فیلم All things must pass از آن مستند‌های خوش‌خوراک است که داستان ظهور، صعود، افول و مرگِ ققنوس‌وار Tower Records را روایت می‌کند. یکی از بزرگترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای فروش آلبوم‌های موسیقی که البته یکی از آیکون‌های فرهنگی آمریکا هم بوده. اگر موزیک‌باز هستید که دیدن فیلم بر شما واجب است. اگر هم نه، داستان پر فراز و نشیب تاور رکوردز، نکات ارزشمند بسیاری به ویژه برای کارآفرینان و صاحبان کسب و کار دارد که دیدنش را بر ندیدنش می‌چرباند. فیلم نشان می‌دهد که چطور یک امپراتوری ساخته شد، چرا پیش‌قدم شدن در برخی چیزها عاقبت به ضررتان تمام می‌شود و مهم‌تر از همه اینکه چرا در کسب و کارتان حضور کسی که درستْ نقطه مقابل شما است بیش از هر کس دیگری ضروری است.

۱. قانون وقت ژاپن اجازه فعالیت کسب و کارها بدون مشارکت یک طرف ژاپنی در سهام کسب و کار را نمی‌داد

۲. هر چند که شعبه‌های ژاپن که در اواخر دهه ۹۰ همگی فروخته شدند تا همین امروز هم با قدرت به کار خود ادامه می‌دهند.

نیمه دوم خرداد 98 | شماره 24 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده