spot_img

خیال می‌کردم سوپرمن هستم اما…

من آدم بدقولی هستم!

 

من (گاهی) یک آدم بدقولم! اما می‌خواهم اینجا بنویسم که چرا ممکن است کسی بدقول شود. این بدقولی‌ها از کجا می‌آیند؟ چرا قول‌هایی می‌دهیم که می‌دانیم به آنها نمی‌رسیم؟ چرا ددلاین‌هایی تعریف می‌کنیم که ممکن است نتوانیم به آنها برسیم و بیش از پیش، بدقول شویم؟

در این نوشته می‌خواهم ۴ موردی که همین حالا به ذهنم می‌رسند را بنویسم. پس با من همراه باشید.

۱ناتوانی در «نه» گفتن

فرض کنید از شما خواسته می‌شود تا کاری را انجام دهید که نمی‌خواهید. یا به جلسه‌ای بروید که حتی از چند روز گذشته هم می‌دانید که بیشتر از چند دقیقه در آن دوام نمی‌آورید. یا پروژه‌ای را آغاز کنید که واقعا علاقه‌ای به آن ندارید. یا کسی را ببینید که دلتان نمی‌خواهد.

اما اغلب اوقات به این درخواست‌ها می‌گوییم «باشه حتما؛‌ کی و کجا؟»

اما چرا؟

شاید می‌خواهیم همه از ما راضی باشند. شاید می‌خواهیم در ذهن دیگران به «آدم خوبه» تبدیل شویم. به کسی که برای همه وقت می‌گذارد، به همه اهمیت می‌دهد و «سوپرمن» است.

کلیشه‌ای است اما باید بگویم که زندگی ما دست خودمان است. باید آن را طوری بچینیم که خودمان راضی باشیم؛ نه دیگران.

اگر بخوایم «بله» گفتن را به جای «نه» گفتن تمرین کنیم؛ رضایت ما از زندگی به تدریج کم و کم‌تر می‌شود. تا جایی که دیگر علاقه‌ای به انجام کارهایی که دلمان می‌خواست انجامشان دهیم نداریم. چون دیگر وقتش را نداریم. وقت‌مان برای چیزها و افرادی که در آن لحظه نمی‌خواستیم‌شان پر شده است.

در نتیجه از شما دعوت می‌کنم که همراه با من «نه» گفتن را تمرین کنید. بیشتر نه بگویید و از دیگران انتظار داشته باشید که درک کنند چرا به آنها نه می‌گویید. گرچه نه گفتن خودش یک تخصص است و نباید «نه» گفتن شما ناراحتی ایجاد کند.

اما چیزی که من خودم در آن ضعف دارم، سریع «نه» نگفتن است! آن‌قدر نه گفتن به چیزی را به تعویق می‌اندازم که همان ناراحتی پاراگراف قبل تکرار می‌شود. اما می‌خواهم از امروز سریع‌تر نه بگوییم و به یک عادت تبدیلش کنم.

۲سوپرمن نبودن

فرض کنید در یک جلسه از شما خواسته می‌شود که ددلاینی برای تحویل پروژه تعیین کنید. شما در چند ثانیه تاریخ یا روزی را اعلام می‌کنید که از همان لحظه استرس بر زندگی‌تان چیره می‌شود!

چیزهای کمی در دنیا هستند که واقعا اورژانسی‌اند و باید در اسرع فرصت ممکن انجام شوند. اما باقی چیزها می‌توانند چند ساعت یا چند روز در صف باقی بمانند تا بشود آنها را به بهترین نحو ممکن انجام داد.

در نتیجه بیایید از این به بعد وقتی از ما ددلاینی خواسته می‌شود، حتی برای چند ساعت فرصت بخواهیم که ددلاینی واقعی ارائه کنیم یا حداقل راجع به اون فکر کنیم. راستش گاهی ما می‌خواهیم در ذهن حضار جلسه به سوپرمن تبدیل شویم که می‌تواند هر کاری را در اسرع فرصت انجام دهد.

بیایید قبول کنیم که در ایران زندگی می‌کنیم. ممکن است اینترنت با اختلال مواجه شود. پروکسی‌ها به درستی قبل کار نکنند. قیمت ارز در عرض چند ساعت به میزان چشم‌گیری افزایش پیدا کند. تحریم جدیدی شکل بگیرد. بی‌دلیل فیلتر شویم و هزار اتفاق غیرطبیعی دیگر …

در نتیجه بیایید با هم روراست باشیم. همه این مسائل را در نظر بگیریم و اگر هر کدام از آنها پیش آمد به مشتری و یا شخصی که با او در ارتباط هستیم توضیح دهیم که چگونه ممکن است این مسائل روی کارمان تاثیر داشته باشد.

۳در ارتباط نبودن

فرض کنید که شما هفته گذشته سخت مشغول انجام کاری بوده‌اید اما شخصی که باید کار را به او تحویل دهید فکر می‌کند که شما کاری انجام نداده‌اید. اما در نظر بگیرید که اگر به او آپدیت‌های مستمر می‌دادید این مشکل پیش نمی‌آمد. یا اگر در جریان پیشرفت پروژه قرار می گرفت، در ذهن او آدم حرفه‌ای‌تری دیده می‌شدید تا کسی که بعد از گذشت یک هفته تازه بگوید کار در زمان مقرر تحویل داده نمی‌شود. در واقع سعی کنید که افراد را در تاریکی نگه ندارید و آنها را تا حد ممکن در جریان کارهایی که انجام می‌دهید قرار دهید. حال می خواهد مدیر مربوطه شما باشد یا کارفرما

۴انسان بودن

مسلما تا به حال برایتان پیش آمده است که صبح خود را به بهترین نحو ممکن شروع کرده‌اید و چندین کار مختلف را تا قبل از ساعات کاری به پایان رسانده‌اید. در مقابل، حتما برایتان پیش آمده است که روزی را آغاز کنید و حتی انرژی از تخت خارج شدن را هم نداشته باشید.

اگر کاری را تا لحظه آخر و با ددلاین غیرواقعی به تعویق انداخته باشید، همان روز یک آدم بدقول شناخته می‌شوید. اما اگر وقتی که کاری به شما محول می‌شد، این مسئله را هم در نظر می‌گرفتید ممکن بود کار سر وقت خود به پایان می‌رسید و حتی اگر آن روز هم کار نمی‌کردید؛ باز هم آدم بدقولی به نظر نمی‌آمدید.

راستش من فکر می‌کردم که سوپرمن هستم. برنامه کاری‌ام را طوری می‌چیدم که تقویمم جای خالی نداشت. روزهای تعطیل برایم بی‌معنی بودند و چون از خانه خارج نمی‌شدم حتی سنگین‌تر از روزهای عادی بودند. اما این مسئله کم‌کم نارضایتی‌ای در زندگی من ایجاد کرد که نه تنها از نظر کاری پیشرفت نکردم؛ بلکه سرعت پس‌رفتم به حد اعلایی رسید. متاسفانه برای خودم وقت نمی‌گذاشتم. حجم کارهایی که به خاطر «نه» نگفتن به عهده گرفته بودم آنقدری زیاد بودند که پنج‌شنبه و جمعه برایم حکم روزهایی را داشتند که کارهای عقب مانده‌ام را به اتمام برسانم. نه این که برای خودم وقت بگذارم، خوش بگذرانم و برای هفته بعد آماده شوم.

نتیجه‌گیری:

کارهای محوله رو حتماً بررسی کنیم زمان‌های خالی کاری رو مشخص کنیم اگر توان انجام آن را ندارید خیلی صریح و راحت اعلام کنید، زمان‌بندی مشخصی داشته باشیم و بدانیم که بهتر است انسان صادقی باشیم تا یک فرد بدقول …/ mizito

هفته اول شهریور/ شماره 92 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده