spot_img

نگاهی به فیلم‌های بعد از انقلاب مسعود کیمیایی

نور، تاریکی و انزوا

شهاب تقی‌پور – جامعه‌شناس

این یادداشت با عطف توجه به فیلم‌هایی که مسعود کیمیایی در بعد از انقلاب ساخت بر دو مقوله نور و تاریکی تمرکز می‌کند و می‌خواهد با تمرکز بر این دو مقوله به شکلی از هنر و خلاقیت کیمیایی اشاره کند که واجد سویه‌های فلسفی است. استدلال اصلی این نوشته این است که کاربرد تاریکی، نور کم و رنگ تیره در فیلم‌های کیمیایی حضور گذشته در زمان حال را تجلی می‌بخشند. تکنیک‌هایی که با اتکا به نیروی گذشته تزیین معنابخشانه‌ای برای زمان حال دست و پا می‌کنند.

هر چقدر که در تاریخ جلوتر می‌رویم شخصیت‌های فیلم‌های کیمیایی ورشکسته‌تر، منزوی‌تر، كم‌تحرك‌تر و بیشتر غرق در تاریکی می‌شوند. گویی چیزی در جیب ندارند و تنها و تنها مثل شخصیت زن فیلم «متروپل» به ناکجاآبادهایی پناه می‌آورند و از آنجا در تاريكی شب با آنها كه با او هيچ اشتراكی ندارند از پشت درهای محكم با واسطه سخن می‌گويند.

كيميايی با خلق شخصیت‌هایی که دل در گرو گذشته دارند صحنه‌هایی را خلق می‌کند که غرق در تاریکی و سیاه و سفید زمان هستند، درست مثل عکس‌های سیاه و سفید انسان‌های خوب قديمی در آلبوم‌های كهنه، افرادی که حالا آنها را از دست داده‌ایم و تنها سخن‌هایی که در مورد آنها بيان می‌شود و گفتارهایی که از آنها نقل می شود آنها را زنده نگه مى‌دارد. اما با این همه نمی‌توان مسعود کیمیایی را به یک کارگردان نوستالژ‌ی‌باز تنها و سرخورده از زمان حال فروکاست. او با خلق شخصیت‌هایی گذشته‌محور سعی می‌کند چیز جدید را درون ظرف زمان حال بریزد، چیزی که مایه شگفتی زمان حال است. او می‌خواهد راه و رسمی را یادآور شود که دیری است انسان‌ها آن را فراموش کرده‌اند. شخصيت‌های او متفاوت، فداكار و مدرن در معناي سنت‌خواهانه آن هستند. سنتی بودنی كه شكلی از تمايز و تنهايی باشكوه انسانی را پديد می‌آورد كه در جامعه‌ای كه درگير شكلی از مدرنيته تقليدی پرسرعت است نو بودن را در رجوع به اصالت فراموش شده قديمی بودن می‌جويد. مدرنيته سنت‌گرای كيميايی از اين حيث توليدگرانه، انتقادی و انقلابی است.

سنت در نزد كيميايی پیش از آن که برگرفته از کتاب‌ها و متون باشد؛ مثل فیلم‌های بهرام بیضایی برگرفته از اسطوره و تاريخ كهن باشد يا همچون كار‌های کیارستمی سرچشمه‌اش شعر و ادبيات باشد و يا مانند كيانوش عياری مبتنی بر تصويرسازي‌های دقيق از رسوم و سبك زندگی آيين‌مدارانه گذشتگان باشد، براي كيميايی برگرفته از خیابان است و از مردم عادی کوچه و بازار تغذيه می‌كند. فولكلور خيابان‌محور به نقطه نظر فلسفی و معنادهنده در فیلم‌های کیمیایی تبديل می‌شود. چيزی كه نزديك‌ترين مسير براي شناخت نبض جامعه و مشکلات روزانه مردم پيرامون است. همچون فیلم «قاتل اهلی» که در آن کیمیایی به سراغ نابرابری‌های اجتماعی با زبان گزنده سیاسی می‌رود و با بازی با نور و صحنه‌های تاریک مثل صحنه قتل آخر فیلم لحظات سوال‌انگیز زمان حال را نشانه می‌رود، شبیه شخصیت محمدرضا فروتن در «محاکمه در خیابان» که درون دودها غرق می‌شود. شخصیت‌های اصلی فیلم‌های مسعود کیمیایی پس از انقلاب اکثراً ورشکسته هستند و سعی می‌کنند در دود و تاریکی و کم‌نوری خود را گم کنند، يا جان بدهند. انزوای شخصیت‌های او شاید به خاطر ناهمساز بودن آنها با زمان حال است. به خاطر این‌که آنها چیزی با خود از گذشته آورده‌اند. آنها نمی‌توانند با زمان حال سازگاری داشته باشند. دلبستگان به زمان حال شخصیت‌های اصلی كيميايی را مورد هجوم قرار می‌دهند. بيشتر شخصيت‌های اصلی فيلم‌های بعد از انقلاب كيميايی اکثرا شخصیت‌های مال‌باخته‌اند، ورشكسته‌هايی كه از در پشتی می‌روند و خود را در محوطه‌اي بسته، كم نور و پردود در تاريكی مخفی می‌کنند. یا در سینمایی به تنهایی خود خو می‌گيرند (فیلم متروپل) یا در اتاقي مخفی کارگاهی پنهان مي‌شوند (فیلم محاكمه در خيابان). آنها بيشترشان يك دوره انزوا را در سلول‌های زندان پشت سر گذاشته‌اند و به روشنایی زياد بيرون عادت ندارند. دوست دارند در تاريكی خود را مخفی کنند و با خاطرات خوب خود در گذشته زندگی کنند، چرا که انسان‌ها با پاشيدن نور زمان حال، حال آنها را رعایت نمی‌کنند.

شخصیت‌های پس از انقلاب او از خیابان گریزان‌اند و در پستوها مخفی می‌شوند. آنها تاريكى، سكوت و انزوا را محفل امنی براى در امان ماندن از/ آلوده نشدن به خودخواهی درونی‌شده‌ی آدم‌های جديد جهان بیشتر مادی‌شده مى‌یابند و سعى مى‌كنند با يادآورى مدام گذشته، اسم‌های خيابان‌های قديمي، خاطرات و نام‌ها و لقب‌های قديمی، تحرک را از پاها به ذهن و حافظه منتقل کنند.

 

هر چقدر که در تاریخ جلوتر می‌رویم شخصیت‌های فیلم‌های کیمیایی ورشکسته‌تر، منزوی‌تر، كم‌تحرك‌تر و بیشتر غرق در تاریکی می‌شوند. گویی چیزی در جیب ندارند و تنها و تنها مثل شخصیت زن فیلم «متروپل» به ناکجاآبادهایی پناه می‌آورند و از آنجا در تاريكی شب با آنها كه با او هيچ اشتراكی ندارند از پشت درهای محكم با واسطه سخن می‌گويند. درها و ديوارهايی كه پرده‌هایی می‌شوند تا آنها را از زندگی هر چه بیشتر مادی شده آغشته به منفعت‌طلبی رقابت‌جويانه شهری فراری دهد. همچون فیلم‌هایی که عامدانه سیاه سفید یا رنگ پریده ادیت شده‌اند شخصیت‌های فیلم‌های کیمیایی با رجوع به تاریکی از روشنایی‌ای می‌گریزند که نه یک جمع بلکه می‌خواهد به شکل خودخواهانه‌ای زندگی یک شخص را فقط روشن کند.

کیمیایی از نور کم، كم‌رنگی، بی‌رنگی و تاریکی استفاده خلاقانه می‌کند تا آنها را در خدمت انزوا، ازخودگذشتگی ناگفته شده،  ایثارهای پشت پرده و رازهای ناگفته و قصه‌های در‌دل‌مانده بياورد و با این کار شكلي از تنهایی مرموز به شخصیت‌هایش می‌بخشد.

شخصيت‌هایی كه در جنگ‌های تن به تن اكثرا از پشت خنجر خورده‌اند. اگر شخصیت‌های پیش از انقلاب فيلم‌هاي مسعود کیمیایی (مثل فیلم‌های قيصر و گوزن‌ها) در خیابان پرسه می‌زدند، بانشاط سوار موتور می‌شدند، می‌دویدند، قدم می‌زنند و با قدم‌هایشان در خیابان کشف و شهود معترضانه می‌کردند، شخصیت‌های پس از انقلاب او از خیابان گریزان‌اند و در پستوها مخفی می‌شوند. آنها تاريكى، سكوت و انزوا را محفل امنی براى در امان ماندن از/ آلوده نشدن به خودخواهی درونی‌شده‌ی آدم‌های جديد جهان بیشتر مادی‌شده مى‌یابند و سعى مى‌كنند با يادآورى مدام گذشته، اسم‌های خيابان‌های قديمي، خاطرات و نام‌ها و لقب‌های قديمی، تحرک را از پاها به ذهن و حافظه منتقل کنند.

هفته دوم شهریور/ شماره 93 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده