به جای خشمگین بودن سخن بگویید!
سخن بگوییم تا جامعهمان نمیرد. خشم امر سیاسی و اجتماعی را نابود میکند؛ به جای خشمگین بودن سخن بگویید!
۱. یکی از گزارههای متداول امروزی در خصوص وضعیت جامعه فعلی ایران آن است که مردم خشمگیناند. گاه این جمله وجه دیگری نیز مییابد و به این صورت طرح میشود که مردم خشمگین و بیحوصله و ساکتند. مردم خشمگین و منفعل سر در خود فروبردهاند و نهایت فعالیت سیاسی و اجتماعیشان پناهبردن به شبکههای اجتماعی است و به جای گفتوگوکردن تنها و سرگردان در تلویزیونهایی که در دست دارند به تماشای منفعل جهان تصویری (و نه جهان واقعی) میپردازند.
۲. این شیوه زندگی دو آفت بزرگ دارد: اول کشتن دنیای درون فرد و دوم از بین بردن امر سیاسی و اجتماعی. خشم بنا به آنچه در دانش روانشناسی گفته میشود درد و رنجی است که فرد به دلیل خطای دیگری بر خود تحمیل میکند. به فرض که حاکمان سیاسی این جامعه خطا میکنند، فرضی که کاملا واقعی است. و باز بپذیریم که این خطاها زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده و آن را تبدیل به یک زندگی پر از بحران ساخته است. راهحل این واقعیت خشم فردی و در خود فرورفتن و انفعال نیست که به زبان نیچه بزرگترین آفت برای یک انسان خسته آن است که دچار خشم شود و اندک انرژی باقی مانده را نیز بواسطه خشم از دست بدهد. این شیوه واکنش به مسائل سیاسی و اجتماعی تنها موجب از بین رفتن دنیای درونی فرد و قویتر گشتن فشار خطاهای سیاسی و اجتماعی میشود. از سوی دیگر، سکوت جامعه و گریز از سخن گفتن درباره مسائل سیاسی و اجتماعی چه به دلیل بیحوصلگی و خشم فردی و چه بنا به این استدلال که سخن گفتن بیفایده و حتی خطرناک است، باعث مرگ امر سیاسی و اجتماعی میشود. یک اجتماع زنده است تا زمانی که از خود سخن بگوید و از خود و مسائلش قصه و روایت بسازد و روایتهایش را جمعی کند. سکوت و انفعال باعث میشود که افراد جامعه روز به روز در مقابل بحرانهای اجتماعی ضعیفتر و ناتوانتر شوند. ما در سکوت تنها تحلیل وقایع اجتماعی را از دست نمیدهیم، بلکه وجود انسانهایی که در کنار ما در حال تحمل رنجهای فراوان هستند را نیز از دست میدهیم. اگر این سکوت را در کنار عادیسازی رسانهای و تاثیر رسانهها در خنثیکردن روح و روان ما نسبت به مسائل اجتماعی قرار دهیم آنگاه میبینیم که ما همواره از قبل حساسیت خود را نسبت به جامعه و مردم از دست دادهایم. اینگونه جامعه قادر به انجام هیچگونه کنش تاریخی نیست و در یک خطای بزرگ تاریخی هم زندگی خود و هم زندگی فرزندانش را از دست خواهد داد. زیستن اینگونه فاقد هر گونه حجت تاریخی برای توجیه زیستن آن است.
۳. قدرت زبان را باید باور کرد. توان مداخله یک جامعه در زندگی اجتماعیاش لزوما به شکل مداخله درگیرانه خیابانی نیست. میتوان تنها به واسطه گفتن یک قصه و طرح چند مفهوم به ایجاد گشایش در جامعه پرداخت. توان سخن گفتن یعنی توان یک جامعه برای گشایشهای متعدد در زندگی خود بواسطه کلمات و نشانهها و مفاهیم. ما در عصر مشروطه، در ملیشدن نفت، در انقلاب ایران، در دوم خرداد و در جنبش سبز این تجربه را زیستهایم که چگونه تنها واژگان و تنها واژگان توانستند زندگی ما را تغییر دهند. اگر امروز واژگانی چون عدالتخانه، مجلس قانونگذار، قانون، استقلال، آزادی، توسعه، دموکراسی، حقوق فردی، حق زنان، توسعه سیاسی و… جزیی از تاریخ ما هستند صرفا به آن دلیل است که روزی ما آنها را به زبان آوردهایم. بیشک این واژگان و مفاهیم تنها کلماتی معنادار نبودهاند؛ آنها جهان ما را بزرگ ساختهاند و وجود ما را گسترش دادهاند. سخن بگوییم تا جامعهمان نمیرد.
امرداد 99 | شماره 49 افق اقتصاد