spot_img

جنگ پنهان رنگی؛ آمریکا و خشونت جمعی خفته

شهاب تقی پور جامعه‌شناس

بحران نژادپرستی در آمریکا این روزها به وضعیت خطرناکی رسیده است. شورش­های کور شهری در اعتراض به برخورد وحشیانه پلیس با یک سیاهپوست از یک سو و رکود اقتصادی و بیکاری چهل میلیون آمریکایی تحت تأثیر کرونا از سوی دیگر آمریکا را به آستانه یک بحران عظیم کشانده است. شورش­هایی که بسیاری از کارشناسان آن را بزرگترین آشوب یک دهه اخیر در آمریکا اعلام می­کنند. در این یادداشت به تبعات جهان اقتصادی صدمه دیده توسط کرونا و عدم حمایت کافی دولت آمریکا از اقشار آسیب­پذیرتر جامعه مثل رنگین­پوستان نمی­پردازم بلکه تمرکزم روی ریشه­های عمیق­تر نژادپرستی و تنش­های مربوط به آن در قضایای اخیر است.

ترامپ بعد از اوباما این قضیه را اثبات کرد که سیاست و قانون راه‌حل ریشه ­ای نیستند و تبعیض نژادی وسیع و عمیق موجود در آمریکا ریشه ­ای تاریخی ­تر دارد که جنسش مادی­ تر و جسمانی­ تر است و آن چیزی جز اقتصاد غارت­ محور و استعماری مبتنی بر بی‌عدالتی ­های عمیق نیست.

در دهه­ های اخیر اعتراض به تبعیض نژادی در نظریه­های علوم انسانی بیشتر شده است و همچنین مطالبات اجتماعی متمرکز روی خواسته­های اقلیت­های نژادی و رنگین­پوستان بیشتر مورد توجه فعالین سیاسی و اجتماعی بوده است. برای اولین بار در تاریخ آمریکا یک سیاهپوست رییس جمهور آمریکا شد.  اما از سوی دیگر می­توان به این نکته اشاره کرد که تنش نژادی نیز بیشتر شده است. چرا که از سمت دیگر موقعیت­های شغلی کمتر شده است و همان موقعیت­های شغلی کم نیز به شدت رقابتی و دارای کمترین حد ثبات و امنیت بوده است. هم­زمانی این دو پدیده، یعنی درخواست بیشتر برای ورود اقشار غیرسفیدپوست در بازار کار و کم شدن موقعیت کار به شکل کلی، به وجود آورنده وضعیتی است که می­توان آشوب­های این روزهای آمریکا را نتیجه مستقیم آن دانست. اگر چه به علت تبعیض سیستماتیک از پایه، که از محله و مدرسه شروع می­شود هنوز نمی­توان گفت سد ورود رنگین­پوستان به دانشگاه­های خوب یا شغل­های درست و حسابی شکسته شده است چرا که حتی در دانشگاه­های بزرگ آمریکا نیز پذیرش رنگین­پوستان بیشتر شکل نمادین و دکور دارد اما می­توان این گزاره را مطرح کرد که جهان امروز آمریکا به لحاظ رنگ پوست به سمت بیشتر قهوه­ای شدن رفته است (ورود رنگ­های غیرسفید به اجتماع). اما یادمان نرود که این جهان قهوه­ای­تر جهانی است که در آن شغل‌های کمتر شده قرار است بین متقاضیان افزون­شده پخش شوند.

نتیجه کمتر شدن موقعیت­های شغلی در جهان قهوه‌ای­تر، گران‌تر، و با خدمات عمومی کمتر چیزی جز ترس اجتماعی بیشتر نیست. ترسی قوی که بهترین وسیله سواستفاده سیاست‌مداران راست­گرا و ناسیونالیست است. مخالفان جهان قهوه‌ای­تر هدایت‌گر و جهت‌بخش به این ترس‌ها هستند. ظهور سیاست­مداری مثل دونالد ترامپ را پس از به روی کار آمدن اوباما باید در این زمینه تفسیر کرد. ترامپ از همان ابتدا دیگری­هایی مثل مسلمانان و مهاجران را عامل وضعیت بد آمریکایی­های اصیل اعلام کرد و بدین وسیله ترس­های آمریکاییان سفیدپوست را جهت­دار یا منحرف کرد. به جای اینکه انگشت اتهام به سمت مقصران اصلی یعنی عاملان و مجریان وضعیت اقتصادی نابرابر و متلاطم برود، ترس مردم به خشم علیه دیگری­ها منجر شد. در این وضعیت آن جنگ پنهان رنگی برای موقعیت­های تحصیلی، شغلی و اقتصادی محدود و آن ترس‌های عمیق وقتی دارای ساختار و نهاد می­شوند به خشونت و تبعیض بیشتر منجر می‌شوند.

آنچه در موج رسانه‌ای و فضای دموکراتیک رونما در برنامه‌های CNN و محتواهای تولیدشده توسط فعالین اجتماعی در فضای مجازی و اعتراض ­های شیک در خیابان‌های نیویورک خبری از آن نیست؛ جمعیت بسیار زیاد مردم ایالت‌های جنوبی آمریکا است که به شدت نژادپرست هستند.

این تنش نژادی در دو صورت قابل حل‌شدن است؛ یا حذف رقبای غیرسفیدپوست، یعنی دوباره سفیدسازی آمریکا یا افزایش موقعیت­های شغلی. در حالی که اقتصاد نئولیبرالی حاکم بر دهه­های اخیر در آمریکا همه امیدها را درباره افزایش موقعیت و امنیت شغلی، کاهش رقابت شغلی و تقویت حمایت دولتی از مردم از بین برده است، با افزایش تنش­ها حتی تکرار صحنه­های رودررویی مستقیم بین مردم مانند جنگ داخلی قبلی بین سفیدپوست­ها و رنگین­پوست­ها نیز دور از واقعیت نیست.

جهان قهوه­ای تر و ترس­های منحرف­ شده

آنچه در موج رسانه‌ای و فضای دموکراتیک رونما در برنامه‌های CNN و محتواهای تولیدشده توسط فعالین اجتماعی در فضای مجازی و اعتراض­های شیک در خیابان‌های نیویورک خبری از آن نیست، یعنی آنچه در فضای عمومی اکثراً سخن‌ناگفته باقی می‌ماند؛ جمعیت بسیار زیاد مردم ایالت‌های جنوبی آمریکا است که به شدت نژادپرست هستند. آنها در حمایت از ترامپ و هرگونه اندیشه ناسیونالیستی سفیدمحور، ترس‌ها و خشونت‌های جهت داده شده‌شان به شکل کلان و ساختاری و همین­طور در سطح زندگی روزمره به سمت دیگری رنگین‌پوست روانه می­شود. علی­رغم تصویر دروغین رسانه­ای از آمریکا به مثابه سرزمین علم و تکنولوژی و تمدن و با وجود اینکه روی کاغذ بسیاری از مردم ایالت­های جنوبی آمریکا ممکن است سواد خواندن و نوشتن داشته باشند اما به دلیل فقر گسترده و امکانات کم آموزشی قشر وسیعی از مردم ایالت­های جنوبی هم­چنان کم­سواد یا عامی هستند. این گروه از افراد به راحتی طعمه کمپین­های سیاسی نژادپرستانه دست­راستی و فاشیستی و حتی آنارشیستی خواهند شد. ادامه پیداکردن وضعیت جنگ پنهان رنگی حتی کار را برای سیاستمدارانی مثل ترامپ یا اوباما که همچنان ساختارمند عمل می­کنند نیز می­بندد و احتمال اینکه گروه­های آنارشیستی و مسلح کم­کم با قطع امید مردم از سیاستمداران بیشتر قدرت بگیرند بسیار بالا است. اما قبل از اتفاق اقتادن چنین فاجعه­ای همین امروز نیز جامعه پرتنش آمریکا خیلی دور از فاجعه نایستاده است.

مصرف­ گرایی، بحران مردانگی و خشونت

هر ساله در آمریکا حمایت­های عمومی دولت کمتر می­شود و خدمات پزشکی و بهداشت گران­تر شده، بیمه و پوشش­های رفاهی کمتر می­شوند. از طرف دیگر با چاپ هرچه بیشتر دلار به شکل طبیعی با تورم مواجهیم و در حالی که موقعیت­های شغلی کمتر شده­اند؛ در نتیجه مردم فقیرتر، پول کم­ارزش­تر و کالاها گران­تر می­شوند. نتیجه این وضعیت ناتوانی مردم در خرید کالاها یا به طور کلی کم­توانی در مصرف‌کردن است. راه‌حل بازار در اقتصاد نئولیبرالیستی برای چنین وضعیتی استفاده‌ی سوء از تبلیغات بود. تبلیغات با رخنه‌کردن در روح و روان انسان­ها آن­ها را وادار می­کند حتی اگر پول کمی دارند دست از مصرف نکشند. تداوم چنین وضعیت مصرف­گرایانه­ای که با همکاری مستقیم رسانه­های جمعی متعلق به سرمایه­داران صورت گرفت به ترویج هرچه بیشتر سبک زندگی مصرف­گرایانه و تن­محور منجر شد که در آن هویت افراد هرچه بیشتر به مصرف و در نتیجه پول پیوند خورده است. اتفاقی که کارل مارکس آن را ذات نظام سرمایه­داری می­دانست. وضعیتی که انسان­ها مصرف می­کنند نه برای اینکه نیاز موجودشان را رفع کنند، بلکه نیازهای جدید در پی کالاهای جدید ساخته می­شوند.  در چنین فضایی و در حالی که در دهه­های اخیر آزادی­های جنسی مصرف­گرایانه در آمریکا بیشتر ترویج و آزاد شده است، ناتوانی مالی بخش روزافزونی از جامعه در رسیدن به آن خوشی­ها تبدیل به یک عقده و نیروی دیگر موثر بر موتور تنش اجتماعی شد. طبق آمارها در سال­ 2019 تقریباً هر دو هفته یک بار یک تیراندازی در مکان عمومی انجام شده است. مردان جوانی که بسیاری از کارشناسان آن­ها را شکست­خوردگان جنسی یا قربانیان مردانگی ضعیف می­دانند عاملان اصلی این جنایت­ها هستند. این قاتلان افرادی هستند که در بازار شغلی جامانده­اند، در نتیجه متولدشدن در خانواده غیرمتمول توان هویت­یابی مصرف­محور را ندارند. آنها به تبع لمس فاصله طبقاتی از نزدیک و دیدن خیلی از صحنه­های تحریک­کننده و نیز ناتوانی اقتصادی در ارضای نیازهای‌شان با حجم وسیعی از خشونت درونی مواجهند. می­توان سفیدپوستان آمریکایی که به داعش پیوستند و یا خواستار پیوستن به داعش بودند را نیز از زمره همین شکست­خوردگان عرصه مصرف‌زدگی برشمرد. تعداد قتل­های زیاد اقلیت­های جنسی (مثل ترنسجندرهای زن سیاهپوست) یا یهودیان و مسلمانان و وقوع خشونت­های گوناگون بینانژادی همگی بازگوکننده یک خشونت جمعی خفته است که هر لحظه امکان بروز جمعی دارد.

ترمیم اقتصاد، راه حل اصلی بحران اجتماعی آمریکا

 در قضایای بحران اخیر آمریکا بسیاری از کارشناسان و سیاست‌مداران نگاه‌شان را بر تغییرات فرهنگی و یا تغییرات در ساختارهای سیاسی و اداری متمرکز کرده­اند و بر حذف رویه­های قانونی و سیستماتیک منجر به تبعیض نژادی تأکید دارند. اگرچه اصلاحات قانونی یا فرهنگی بسیار مورد نیاز و ضروری است اما نقطه اصلی بحران از دید نگارنده این متن اقتصاد است. همان­طور که در این یادداشت سعی کردم نشان بدهم  تضادها و تنش­های اجتماعی و به طور خاص نژادی به شدت به مسائل اقتصادی گره خورده­اند. از یک طرف اقتصاد نئولیبرالی فضا را به شدت رقابتی­تر کرده است و از طرف دیگر ما با دسته جدیدی از افراد مواجهیم که معتقدند آن­ها نیز مانند سفیدها باید از امکانات تحصیلی و شغلی یکسان برخوردار باشند. بدون اصلاحات اساسی ساختاری در نظام اقتصادی­ای که از اساس بر پایه نابرابری­های اجتماعی بنا گذاشته شده است رسیدن به عدالت از هرگونه­ای غیرممکن خواهد بود. اگر نهادهای اجتماعی از یک طرف به سمت برابرکردن فرصت­ها برای همه نژادها و رنگ­های پوست بروند و از سمت دیگر دولت در بخش عمومی مثل بهداشت و درمان و کمک­های رفاهی برای روزمره مردم نقشش را کمرنگ­تر کند (اتفاقی که در اقتصاد نئولیبرالی یک رویه است) فقط بنزین بیشتری در آتش بحران ریخته خواهد شد. اگر دولت‌های آمریکا، چه جمهوری­خواه و چه دموکرات، همچنان به بازار آزاد سرمایه­داری معتقد باشند و در نتیجه در برابر گران‌شدن خانه­ها و بی­خانمان‌شدن سیاه­ها دست روی دست بگذارند هرگونه تعریف و تمجید از عدالت نژادی یا اصلاح قانونی حتی انتخاب یک رییس‌جمهور سیاه­پوست نیز نمی­تواند گرهی از مشکلات بگشاید و حتی ممکن است بحران را شدیدتر کند. همان­طور که ترامپ بعد از اوباما این قضیه را اثبات کرد، سیاست و قانون راه‌حل ریشه­ای نیستند و تبعیض نژادی وسیع و عمیق موجود در آمریکا ریشه­ای تاریخی­تر دارد که جنسش مادی­تر و جسمانی­تر است و آن چیزی جز اقتصاد غارت­محور و استعماری مبتنی بر بی­عدالتی­های عمیق نیست.

نیمه اول خرداد 99 | شماره 44 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده