spot_img

 

بازسازي غيرتوريستي سنت

شهاب تقي پور كارشناس ارشد مطالعات خاورميانه دانشگاه نيويورك

١-رسيدن به رفاه روياي اوليه انسان مهاجر به شهر بود. كمبود امكانات تكنولوژيك و كمخواهي منتج از آن در روستا باعث تبحر روستانشينان در صرفه‌جويي و احترام (حتا ناخواسته) به طبيعت بود. روستايياني كه تازه به شهر آمدند اما وقتي نسخه تقلبي رفاه و مدينه فاضله دروغين شهري را ديدند وضعيت را خطرناك يافتند و به تعبيري از پتانسيل فرهنگي* خود كه تبحر در صرفه‌جويي بود بخوبي براي بقا در شهر استفاده كردند. نتيجه همه اينها سبقت تازه به شهررسيده ها از شهري هاي باسابقه تر مصرف زده در زندگي اقتصادي بود. شهري‌ها اما بيكار ننشستند و از قواي باصطلاح فرهنگي ناشي از تسلط به استفاده از تكنولوژي و مهارتهاي ارتباطي مربوط به زندگي در شهر استفاده كردند و با اغراق در نابلدي تكنولوژيك و ارتباطي تازه به شهررسيده ها و تمسخر فاشيستي زبان و لهجه اشان و انگ زدنهايي مانند داهاتي و پشت كوه نشين و “گاواشون فروختن اومدن ماشين خريدن” سعي كردند به حذف و طرد هويتي تازه به شهررسيده ها بپردازند.

٢-روستاييان پس از مدتي كه به رفاه رسيدند تحت تاثير و زير عينك شهرنشينان قديمي خشمگين رقيب نادوست به خود نگريستند. آنها عادت هاي صرفه جويي كردن را با تعويض نسل از ياد بردند و با ساده لوحي پتانسيل فرهنگيشان را باعث حذف و طرد و مانع پيشرفت ديدند. درنتيجه آنها نيز تبديل به يك شهري مصرفزده و مصرف گرا شدند. نسل دوم تازه شهررسيده با غرق شدن در مصرف كالاهاي رنگارنگ سعي مي كنند روي شيشه هويت گذشته خود رنگ هاي جديد بپاشند. مصرفگرايي فراتر از بعد اقتصادي جنبه ارزشي-هويتي يافت و اينجاست كه نسل اول تازه شهررسيده(يا از شهرستان به كلان شهررسيده) كه هنوز بوي خاك روستا/شهرستان در حافظه اش هست با فرزندانش دچار تنش مي شود. او يك صرفه جوي نه چندان بد است كه پدر روستا/شهرستان نشين او را مصرفگراي خرفت مي داند و به بد تربيت كردن نوه ها متهم مي كند و فرزندانش او را يك سنتي ناتوان در درك انسانهاي امروزي مي نامد. او كه توانست با سرمايه كم و كار كردن همزمان مثلن پزشكي بخواند و دكتر مورد احترام شهري ها شود حالا فرزندانش در رفاه كامل حوصله خواندن شب امتحاني هم ندارند. مدركشان را نمي گيرند و مدام طلب پول آماده مي كنند. نسل اول تازه به شهررسيده مبدع فرزندسالاري مي شود. فرزندسالاري به تعبير زيمل (جامعه شناس آلماني) تبديل به فرم مي شود. نسل دوم شهررسيده وارث اين فرم مي شود. نسلي مصرفگرا و ناتوان در توليد حالا در همان وضعيت كمبود امكانات (شبيه روستا) اما با توقع بسيار بيشتر و كاملن ناشي در صرفه جويي بدنبال مقصر وضعيت خود است.

٣- اينجاست كه قديمي هاي شهرنشين تيغ اتهام را به سمت داهاتي هاي گاوچرون مي برند. نسل دوم كه مصرف را دو طرفه چاره ديدند، يعني هم در بعد اقتصادي و هم بعد هويتي (براي پوشاندن ريشه هاي ناشهري) حالا هرچه بيشتر دورشده از روستا و غرق شده در انواع توقعات هزينه بر زندگي شهري گير افتاده اند. آنها براي برون رفت تيغ اتهام را به سمت تازه شهررسيده ها مي برند. اين چرخه تا زمان متاخر تكرار شد. اما مشكل اينجاست با پايان سيل مهاجرت هاي چند ده ساله از روستا به شهر ديگر چه كساني را مي توان به شكل متمدنانه قرباني اتهامات فاشيستي كرد؟ آيا وضعيت امروز نسلهاي چندم باسابقه در شهر وضعيت غيبت قرباني است؟ وضعيتي كه انگ شهرستاني و روستايي در آخرين لحظات عمر خود قرار دارد چگونه وضعيتي است؟

٤- لحظات آخر هميشه كوبنده ترين لحظات هستند. از اين حيث عجيب نيست ميزان هجمه به شهرستاني ها و داهاتي ها امروزه در بيشترين تراكم آماري خود باشد و اين خود خبر از لحظات آخر مي دهد. مرحله بعد اما چيست؟  شهرنشين متنفرتر و هرچه دورتر شده از روستا هوس بازگشت (هايدگري) به روستا مي كند؟ انسان شهرنشيني كه سابقن تمام مشكلات خود را برآمده از فرهنگ روستايي مي دانست حالا با اتمام مهاجرت روستاييان به شهر و در نتيجه خالي بودن خورجين فاشيستي فحش پراكني نفرت را در آن سر پيوستار با عشق تعويض مي كند. اما آيا اين بازگشت مشكوك نيست؟

پرسش مهم اينجا اين است كه چقدر توان بازگشت به روستا و بازسازي غيرتوريستي روستا يا به تعبيري بازسازي غيرتوريستي سنت يا دين باقي است؟ حالا كه دست نسخه دروغين رفاه ساخته شهر و تكنولوژي رو شده است چگونه مي توان به توبه فاشيستهاي شكست خورده اعتماد كرد؟ آيا فانتزي سازان از روستا با ترساندن ما از اضطراب شهري نسخه ديگر از  مدينه فاضله دروغين را در سر نمي پرورانند؟

*پتانسيل فرهنكي مفهوم ساخته مرتضا فرهادي مردمشناس ايراني است كه در عين داشتن شباهتهايي با سرمايه اجتماعي وجه ديگري از همياري اجتماعي نهفته در سنت را مد نظر دارد.

شماره 30 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده