درسهای کارلوس
تعمقی بر روش مدیریتی کارلوس کیروش
کیارش آهنگر
بالاخره مارک ویلموتس رسما به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران معرفی شد و روی نیمکت نشست. نیمکتی که طی چند سال گذشته مربی نامدار و معتبری چون کارلوس کیروش را روی خود دیده. او حالا در قارهای دیگر وظیفهی هدایت تیمی طراز اول را عهدهدار است و اخیرا آرژانتین را با مسیاش شکست داد. یادمان نرفته روزهایی را که او را به درست یا غلط به بازارگرمی و نداشتن پیشنهاد متهم میکردند. در این فرصت اما صرفنظر از آن حاشیههای کاهنده و سوزنده نگاهی داریم بر طرز نگاه، شیوه و نتایج کارلوس از منظر مدیریت. به واقع فرصتی است تا در آینهی او خود و احوالاتمان را بنگریم؛ اموری که در هیاهوی هوچیگران و ظاهربینان چندان به چشم نمیآید. چه، بنا به گفته بزرگی مدیریت را میشود از مشاهده مدیران موفق یا ناموفق آموخت.
ترنس فلچر / کارلوس کیروش
احتمالا فیلم Whiplash (شلاق) را دیده باشید. در این فیلم ترنس فلچر معلم به شدت سختگیری است که یک نوازندهی جوان درامز به نام اندرو نیمن را تحت تعلیم قرار میدهد. بیننده در آن فیلم گاهی از سختگیریهای هیستریک فلچر عاصی شده و گاهی میتواند آن را برای رشد نیمن مفید بداند. در صحنهای در رستوران و در قراری دو نفره فلچر به اندرو میگوید «در انگلیسی هیچ عبارتی مضرتر از آفرین (Good Job) نیست!» این جمله نمایانگر نوع نگاه و روش فلچر است. شاید در وجوهی از فرهنگ ما پذیرش زیادی نسبت به این نگاه وجود داشته باشد که سهلگیری استاد بر شاگرد را حمل بر عدم جدیت و مانعی بر رشد او میداند. البته در سالهای اخیر مربیان و متدهایی که تشویق و توجه مثبت را سرلوحه کار خود قراردادهاند صدایشان بلندتر از قبل به گوش میرسد. اما چالش بین تشویق و تنبیه و زمان درست برای اعمال هر کدام امری است که شاید نتوان برای آن فرمول فراگیری فارغ از توجه ضروری به سوژه-زمان-مکان به دست آورد. شاید بتوان رفتار کیروش را در لحظاتی از حضورش در تیم ملی به رفتار فلچر شبیه دانست. او از همان ابتدا «شلاق»اش را نشان داد. تکرویها و خودبینی بعضی بازیکنان باتجربه را برنتافت و دوز چیزی که سالها به بازیکنسالاری معروف بود را به پایینترین حدش رساند. او با همان شلاق، بر کاستیها تاخت و رفتارهای کاهلانه و غیراستاندارد را برنتافت. چه بسا باد آن تازیانه بر منتقدان و مخالفان و حتا رهگذران(!) هم اصابت کرد اما به گواه نزدیکان و بازیکنان، او این سختگیریها و کوتاه نیامدنها را دلسوزانه برای پیشرفت تیم و رسیدن به اهداف بکار میگرفت. در باب جدیت او نقل است زمانی که یکی از پزشکان تیم ملی با عارضهای جسمی مواجه شده کارلوس بدون ملاحظهی خاصی دو گزینهی ادامهی کار یا در خروج را جلویش گذاشته است. میگویند در چالشها جزییات و ابعاد کار مشخص میشود. امری سنگین برای روحیات افرادی که با کلیگویی و ابهام اهداف بلندپروازانه دارند بیآنکه هزینهی لازم را برایش بپردازند. باید گفت «جدل» یا مبارزهای که کیروش در بسیاری اوقات یک تنه پیش برد بنا به طبیعت ماهیت «جدل» به پالایش و بیداری نسبی در طیفی از دستاندرکاران و مخاطبان فوتبال ایران منجر شد که وجه ظاهریاش در گشایش مرکز ماندگار«پک» تبلور یافت.
مقاومت در برابر تغییر؛ تقابل با «آقابلدها»
یکی از انگارههای متداول در مبحث «تغییر» مقاومت در برابر آن است. امری که در حوزههای فردی و جمعی به وفور در ما دیده میشود. مقاومت در برابر هر چیز تازهای صورت میگیرد که محیط امن ما را برهممیزند. و آن منطقهی امن شامل داراییها و تعلقاتمان از جمله افکار و رفتار ما هم میشود. عموما تغییر را امری تحمیلی و بیرونی میپنداریم. از دیگر سو گمان میکنیم میتوانیم رأسا و آنی چیزی را تغییر دهیم. اما بنا به «قانون تغییر» تنها میتوان یا باید خود را با تغییر جاری در هستی هماهنگ سازیم. در واقع چه بخواهیم یا نه، قانون تغییر کار خودش را میکند. هیچ دو زمانی شبیه هم نیست و مشهود است که همه چیز در حال تغییر است.
با این توضیح سخت نیست که انواع و اقسام مقاومتهایی که کیروش در دوران مربیگریاش با آن مواجه بود را از نظر بگذرانیم. از تقابل با «آقابلدها» یا همان کارشناسان، مربیان و بازیکنان بعضا بازنشستهای که در قامت صرفا «مخالفخوان» میتوانستند تیترهای یک و دوی اخبار را به خود اختصاص دهند تا مدیرانی که -برای مربیای که زمانی با امکانات منچستریونایتد و رئال مادرید کار میکرده- نمیتوانند زمین تمرین و یک دست لباس مناسب را ست کنند، از جملهی این مواردند. در این میان هنگامی که «شلاق» کلام کارلوس خود را نشان میداد، مخاطبانش او را به بهانهجویی، کیسهدوزی و داد و قال متهم میکردند. چه آنها با شرایط غیراصولی کنار آمده و تنگی تنفس در آن را به اندازه کسی که از بیرون آمده درک نمیکنند. جدی بودن کیروش در برابر این رفتارها و کوتاه نیامدن از مواضعش البته به پشتوانهی سابقه و نتایجی که میگرفت و (تا جایی) حمایت افکار عمومی، مخالفخوانان را در موضع اقلیت قرار داده بود.
مدیریت هوش هیجانی؛ در مصاف با توهم!
شاید هنوز هم در بین اهالی فوتبال کسانی باشند که انتظار داشته باشند مثلا کشور کوچکی مثل بحرین یا قطر را به صرف کم جمعیت بودنشان به راحتی شکست دهیم. یا آن دسته از مربیان و کارشناسانی که همچون بچهپرندگان منتظر غذا (!) قول قهرمانی میخواهند تا احتمالا بدین ترتیب به غرورشان بدمند و به وقتش مچگیری کنند که چرا گفتی و نشد. آراء این دسته از افراد در سالهای اخیر حجم محتوای تولیدشده بسیاری از نشریات و سایتهای پربینندهی ورزشی را به خود اختصاص داده است. عموما انتظارات حداکثری و غیرواقعی دارند انگار که بیشتر در ذهن و خیالات خود زندگی میکنند تا واقعیت موجود. . در یادآوری ابعاد چنین رویکردی در رفتار ما همین اشاره بس که هنوز از یادها نرفته آن دست از سخنرانیهای جنجالی فلان مسئول در میان سران جهان و طیفی از درشتگوییهای بیپایه که مایهی تعجب و تالم بود. در کنار این مورد گرایش به احساسات غلیظ یا عدم توانایی مهار آن در بزنگاه خاص هم بسیار تجربه شده است. شاید در تورنمنتهایی مثل جام جهانی و همین طور آخرین جام ملتهایی که تیم ملی با کارلوس به میدان رفت، طی مصاحبههای مختلف از او و سایر بازیکنان تیم میشنیدیم که «تنها به بازی بعد فکر میکنند» و یا اغلب اوقات نسبت به حریفان هر چند ضعیف با احترام و تکریم سخن به میان میآمد و به هیچ وجه دست کم گرفته نمیشدند. نتیجهی این نگاه، واقعبینی، هوشیاری، تمرکز بر داشتهها و امکانات و همچنین کم کردن فاصله بین حرف تا عمل بود. اما شاید نکتهی آزاردهنده در این باره کامل دیده نشدن رویکردهایی از این دست در میان ورزشینویسان و رسانهداران بود که به عادت مالوف به حرکت در سطح گرایش بیشتری داشتند تا دیدن عمق.
نگاه سیستمی؛ «همه برای تیم ملی»
سیستم یا فرد مساله این است. شاید یکی از اساسیترین چالشهای مدیریتی در میان گروههای کاری در پاسخ این سوال نهفته باشد. به اذعان موافقان و مخالفان، تیم ملی در طول هشت سال مربیگری کیروش در ایران یکی از یکدستترین دوران خود را تجربه کرده. اگر تیم دوستداشتنی 96 مایلیکهن را به خاطر شرایط ویژه و نه چندان حرفهای آن سالهای هنوز سادهی فوتبال ایران در نظر نگیریم، تقریبا در اکثر دورهها اختلافات و صحبتهای درگوشی و اتفاقات کاهندهی جلوی پرده کم تجربه نشده بود. کنار رفتن تومیسلاو ایویچ قبل از جام جهانی 98 پس از باخت بر حرف و حدیث و البته پرگل به آ اس رم، تیم بلاژویچ محبوب و ماجرای معروف به «کشک بادمجان» قبل از بازی کذایی با بحرین، اختلافات بزرگان تیم برانکو در جام جهانی 2006 و لگد معروف کریمی… از نمونههای فراموش نشدنی چالشهای تیم ملی در دوران مختلفاند. البته وجود چالش در کار گروهی امری اجتنابناپذیر است اما چگونگی مدیریت و جهتدهی مناسب چالشها به سمت اهداف تعیین شده توسط ذینفعان هنر مدیریت و رهبری است. در تیم کیروش تقریبا ندیدیم بازیکنان به طعنه علیه هم صحبت کنند. «همه برای تیم ملی» شعاری بود که کارلوس در عمل آن را پیاده کرده بود. این یعنی تعریف درست جایگاهها، منافع، نقشها و روشها در امر مدیریت که به انسجام و یکپارچگی و البته به نتیجه منجر میشود. سختگیری بجا در کنار انعطاف به موقع ترکیبی است که نشانههایش در رفتار و روش کارلوس قابل ردیابی بود.
و اما…
«مهیا کردن ابزار موفقیت و تجهیزات و امکانات به عهده مربی و مدیرعامل است که در نهایت به ایجاد پیوستگی و ساختن یک تیم منسجم خواهد شد. قدرت داشتن به معنای رهبر بودن نیست؛ گاهی شما قدرت کسب میکنید و در پی آن به شما احترام میگذارند اما تنها بخاطر ترس خواهد بود و بزودی قدرت از شما گرفته خواهد شد. آموزش و تمرین کردن مسئله بسیار کلیدی جهت کسب موفقیت است. برای رسیدن به هدف، موفقیت و پیروزی باید ایثار کرد، وقت گذاشت، تمرین کرد، سرمایهگذاری کرد اما شاید بعضی اوقات صلاحیت پیروز شدن را نداریم و باید از آن شکست تجربه کسب کنیم. برای قدرتمند شدن و به اهداف رسیدن باید به چالش کشیده شویم. فقط روی صندلی جهت داشتن احترام ننشینید بلکه با همکاران خود ارتباط برقرار کنید…» اینها گزیدهای از سخنرانی کارلوس کیروش در همایش مدیران بانکی بود که در آن زمان به عنوان چهره تبلیغاتی با آنها قرارداد بسته بود. کمپینی که شعارش این بود: یک مربی پرواز نمیکند، سکوی پرش میسازد؛ مربی باش!» متاسفانه اما بیش و پیش از این که چنین دیدگاههایی برجسته شود و میان کارشناسان به بحث و نقد گذاشته شود، بحثها و جدلهایی رسانهها را پرکرده بود که از همهی طرفین انرژی میگرفت. امری که به خصوص در ماههای آخر حضور او در ایران در جدال با برانکو اوج گرفت. جنگهای لفظی، رسانهای و بعضا شخصی کمفایده اما پرضرر که شاید یکی از معدود اشتباهات کارلوس در دوران کاریاش در ایران بود. اتمسفری که از پس این جدلها پیرامون تیم ملی و شخص کیروش شکل میگرفت با شیبی ملایم یا تند موجب کاهش پشتوانه افکار عمومی از او و تیم ملی در ماههای آخر حضورش در ایران شد. شاید برخی اشتباهات محاسباتی و زمانبندی نادرست در بیان بعضی چیزها عامل بروز این وقایع شدند. اما هر چه هست نمیتوان به حکم بروز این اشتباهات، نقاط برجسته و مثبت او را نادیده گرفت یا تقلیل داد.
در پایان
شاید بتوان به میانتیترهای موجود موارد دیگری را هم اضافه کرد. مثلا الگوهای تکرارشونده جامعهی ایرانی در برخورد با پدیدهها، مدیریت منابع، مدیریت ریسک، راهبرد و گسیل افکار عمومی، مدیریت تغییر و درسهایی از این قبیل که باعث مطول شدن متن در مجالی کوتاه میگردد. شاید لازم باشد در زمانی دیگر مدیران و مربیان و علاقمندان علوم مدیریت با ریزبینی و نکتهسنجی بیشتر به تجریبات گرانبهایی که در همکاری با امثال کیروش به دست آمده بپردازند. برای حسن ختام اما اشاره به «معرفت» کارلوس هم خالی از لطف نیست. نه فقط به خاطر اقدامات پیدا و پنهان خیریهاش، بلکه به خاطر ایستادگی و استمرار بر پرنسیب کاریاش (با همهی ضعفها و قوتهایش) در شرایطی که کشور با تحریمهایی مواجه بود که موجب برخی از کاستیها و نارساییها بود و بعضا صلاح نبود در عموم از آن سخن به میان آید. شاید این روزها که خبر عقد قرارداد رقیب کرواتش با تیم عربستانی و تقاضای فسخ قراردادش با تیمی که سه سال پیاپی قهرمانش کرده بود در شهر پیچیده، معنای «معرفت کارلوس» بیشتر به چشم آید.
نیمه دوم خرداد 98 | شماره 24 افق اقتصاد