spot_img

زیر نور «زیر نور ماه»

سلسله یادداشت‌هایی درباره عرفان و شهر در سینمای ایران
شهاب تقی‌پور جامعه‌شناس

(شماره صفر)

این یادداشت آغازگر سلسله یادداشت‌هایی راجع به عرفان و شهر در سینمای ایران است. در این سلسله یادداشت‌ها تلاش می‌کنم با تحلیل فیلم‌هایی که مضامین عرفانی در آن‌ها غالب است، به این بپردازم که چگونه هر کدام از این فیلم‌ها به شکل خاص خودشان با شرایط اجتماعی، اقتصادی و تاریخی دورانشان مواجه شدند و برای رهایی از ناملایمات، زشتی‌ها و کجی‌های شهر امروزی به چه نوعی از عرفان یا تجربه‌ای معنوی اتکا کردند. فیلم «زیر نور ماه» ساخته رضا میرکریمی از این حیث اولین فیلم این سلسله یادداشت‌ها انتخاب شد که یکی از بهترین نمونه‌ها بود. در «زیر نور ماه» کارگردان با شهر در آشتی ندارد و از خلال داستانی عرفانی وارد معضلات شهری می‌شود و با تضادهایش دست و پنجه نرم می‌کند.  در صحنه‌ی آخر شخصیت اصلی فیلم، جهان آرمانی را روستا فرض می‌کند و به کودکی که در کانون اصلاح و تربیت است وعده‌ی رفتن به روستایی با منظره‌ی زیبا می‌دهد. اما برعکس میرکریمی که در نهایت جهان آرمانی‌اش را روستا تصور می‌کند کارگردان‌هایی هستند که دیگرگونه با ماجرا مواجهه شدند. برای مثال می‌توان به پرویز شهبازی(سازنده فیلم‌هایی مثل «نفس عمیق» و «مالاریا»)  اشاره کرد که اگرچه او هم در شهر به معضلات و تضادها می‌پردازد و همچنین با نسل جدید مثل نوجوان قاسم فیلم «زیر نور ماه» مواجه می‌شود و تلاش می‌کند در انبوهی از مشکلات شهری و نابرابری‌ها به خلق شخصیت‌هایش بپردازد اما با شهر گونه‌ای از آشتی و پیوند را برقرار می‌کند و به شکلی از عرفان شهری می‌رسد که توسط خواننده‌های جوان راک گمنام یا افرادی که قهرمان‌های اخلاقی‌ای هستند که به دیگران کمک می‌کنند پیگیری می‌شود. اما رضا میرکریمی همچنان که گفتم یک روستاگرا در انتهای فیلمش باقی می ماند و پیوند و آشتی‌اش با شهر اگرچه نه اینکه اصلا اتفاق نیفتد ولی تا حدی سخت‌تر از پیوندی است که پرویز شهبازی یا امثال داریوش مهرجویی با شهر برقرار می‌کنند. از این حیث میرکریمی و زیر نور ماهش شبیه فیلم‌های بهرام بیضایی است.  فیلم‌هایی که بیشتر سر در آخور سنت و نه ایده‌ها یا جهان جدید دارد و گونه‌ای از قصه‌پردازی سنتی را هم در فرم و هم در محتوا (پرداختن به اسطوره‌های قدیمی ایرانی) را دنبال می‌کند. اما مسیر رضا میرکریمی از این حیث از دیگر فیلمسازان جدا می‌شود که او به گونه‌ای کاملا اصیل پیرو خط عرفانی‌ای است که به دور از اسلام‌هراسی دوران جدید، زیبایی‌های فرهنگ ایرانی را نه فقط در فرهنگ ایران قبل از اسلام بلکه شجاعانه در خود اسلام و در خود شخصیت روحانی امروز روز پیگیری می‌کند. شاید پرداختن به شخصیت روحانی در فیلم‌هایی از این حیث کار سختی باشد چرا که حتی راننده‌ها نیز از سوار کردن شخص روحانی امتناع می‌کنند. پس تماشاگران چگونه می‌خواهند فیلمی راجع به یک روحانی یا طلبه بینند؟ حتی در خود فیلم «زیر نور ماه» نیز در صحنه‌ای که شخصیت سید (شخصیت اصلی فیلم) با یکی از هم‌حوزه‌ای‌های سابقش دیدار می‌کند آن شخص به بازگویی خاطره‌ای می‌پردازد در باب روزی که در جاده با خانواده‌اش تنها مانده است و کسی آن‌ها را سوار نکرده است. پس رضا میرکریمی شجاعانه با انتخاب این شخصیت دست روی مسئله‌ای گذاشت که کاملا حساس بود و در عین حال شاید زیاد هم به روز و یا جذاب نبود.  داریوش مهرجویی در فیلم «هامون» ملغمه‌ای از فلسفه و شکلی از اگزیستانسیالیسم مد روز را وارد فیلمش می‌کند. چیزی که مطمئننا برای قشر روشنفکر طبقه متوسطی خیلی جذاب‌تر هست، اما میرکریمی دست روی یک شخصیت اصیل ایرانی گذاشت و با همه‌ی ناملایمات و افکار منفی که در مورد او وجود دارد حالا قرار است شخصیت مثبت فیلمش باشد. اما مشکل او فقط  فرهنگ غربی مسلط‌شده و اسلام‌هراسی نهادینه شده در رسانه‌ها نبود. فیلم «زیر نور ماه» قبل از شکل‌گیری آزادی‌های نسبی در فضای عمومی ایران پس از دوم خرداد ۷۶ ساخته شد و اولین فیلم پساانقلابی بود که شخصیت اولش یک روحانی بود.

وقتی از عرفان صحبت می‌کنم منظور فقط شکلی از عرفان اسلامی نیست. بلکه عرفان به معنی عام کلمه است، یعنی هر گونه پناهگاه شناختی در جهانی که سکوت و تمرکز از انسان‌ها ربوده شده است و زیر فشار مادی‌گرایی و سرعت زندگی فرصت فکر کردن به خود و در پی آن به خدا از انسان‌ها دریغ شده است. از این حیث قهرمان‌های فیلم‌های کیمیایی که در شهر در جستجوی زندگی ایثارگرایانه گمشده‌‌ی پیشین می‌گردند نیز شکلی از عرفان را نمایندگی می‌کنند و یا حتی شخصیتی مثل بهروز وثوقی در فیلم کندوی فریدون گله. پس قهرمان‌های فیلم‌های مورد تحلیل اگر چه فاصله‌ی شناختی و حصارهای معنوی و اخلاقی‌ای را در شهر پرآشوب مدرن ساخته‌اند اما جنس هر کدام از این حصارها یا پناهگاه‌های شناختی، احساسی و فلسفی متفاوت است. اگر خسرو شکییایی در «هامون» شخصیتی روشنفکر و طبقه متوسطی است که سری در عرفان کیرکگور دارد در مقابل او بهروز وثوقی شخصیتی کاملا عوامانه در فیلم «کندو» را نمایندگی می‌کند که شکلی از عرفان را نه در جملاتی از کیرکگور بلکه در صلوات ساده می‌جوید، صلواتی که در فیلم به شکل جایگزین حمد و سوره در نماز شخص عامی نابلد مطرح می‌شود. تمرکز این سلسله یادداشت بر روی چندین فیلم مهمی از سینمای ایران است که در آن انسان در مقابله با شهر به شکلی از عرفان یا دیگرگونه زیستن اخلاقی در اشکال متنوعش رجوع می‌کند. در این یادداشت‌ها درباره این خواهم نوشت که چه فیلمساز‌هایی و چگونه با شهر به در آشتی درآمدند و چه فیلمسازهایی توانستند از دل شهر قهرمان‌هایی پدید بیاورند و چگونه کسانی به روستا پناه بردند و سعی کردند گمشده‌ی حقیقت و حلقه عارفانه‌ی مفقوده‌ی خود را در روستا بجویند. شکل سکونت، نظم شغلی و چگونگی تقسیم کار در زندگی روزمره موقعیت‌هایی مادی و اجتماعی هستند که به روحیات معنوی انسان نیز شکل می‌دهند. جست‌وجوی معنای زندگی در سکوت روستا در ابتدا خیلی آسان‌تر از گشتن در شهر پرمشغله به نظر می‌رسد اما آنهایی که حتی به روستا نیز رفته‌اند (مثل کیارستمی) حرف‌هایی برای انسان‌ شهرنشین دارند. آنها اگر چه در روستا فیلم ساخته‌اند اما مضامین اساسی‌شان به طور عمیق با انسان‌های شهرنشین و زندگی شهرنشینی گره خورده است. همچنان که در فیلم «ده» کیارستمی می‌بینیم او به یکباره از روستا به دل تضادهای شهر بازمی‌گردد. این رفت و برگشت بین روستا و شهر در فیلم زیر نور ماه نیز آشکار است. «زیر نور ماه» اولین فیلمی از این دست فیلم‌ها است که در یادداشت بعدی به شکل مفصل‌تر به آن می‌پردازم. اگر تا اینجا علاقمند شدید می‌توانید سلسله یادداشت‌های بعدی را دنبال کنید.

نیمه دوم شهریور 99 | شماره 51 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده