خصوصیسازی؛ از مالفروشی تا توانمندسازی
گفتوگو با مهدی حاجیوند نویسنده کتاب «خصوصیسازی فوتبال»
سید آرش یعقوبی- سردبیر
در سوابق کاری مهدی حاجیوند موارد متعددی آمده است. از عضویت در انجمن عکاسان ایران تا صاحب امتیازی نشریه محلی «صبح سپید» در لرستان و همکاری با نشریات و خبرگزاریهای مختلف تحت عنوان کارشناس بازار سرمایه. اما در اوضاع تقریبا بیحساب و کتاب فوتبال این سالها به نظر از معدود افرادی است که با تمرکز بر موضوع پرچالش خصوصیسازی در این باره کتاب نوشته و به شکل تخصصی در این باره حرفی برای گفتن دارد. هر چند انگار در میان اهالی «آقـابَـلَـد» و سرشلوغ سازمان ورزش که میداندار این روزهای واگذاری دو باشگاه استقلال و پرسپولیس هستند لابد علاقه یا وقت چندانی برای بررسی راهکارهای پیشنهادی یا مطالعه این چیزهای وقتگیر وجود ندارد! روی هم رفته حاجیوند خصوصیسازی در فوتبال ایران را سخت اما آسان میبیند. از نظر او مدیران نااهل، ساختارهای ناقص و مقاومتهای موجود در کنار پتانسیل مادی و معنوی گسترده در فوتبال از عوامل سختی و آسانی خصوصیسازی در فوتبال هستند.
با این که خصوصیسازی را با 20 سال تاخیر شروع کردیم اما مزیتش این است که میتوانیم از تجربه دیگران استفاده کنیم. این عیب است که فوتبال ما هنوز خصوصیسازی نشده.
ورزش ما، ورزش دنیا
ما کلا ورزشمان با ورزش کل دنیا تفاوت دارد چرا که ما خیلی دولتی هستیم. مثلا یک استقلال و پرسپولیس داریم که استقلال زیاد نه ولی پرسپولیس زادگاهش بخش خصوصی بوده با سرمایه بخش خصوصی اصلا متولد شده. میرسیم به انقلاب و اینها دولتی میشوند و از اینجا کلا دولتیبودن باشگاههای ما شروع میشود. به خاطر همین قصه خصوصیسازی متولد شد. اما در کشورهای دیگر عمدتا پایهشان همان خصوصی و تعاونی بوده و همین جوری ادامه داشته. مثلا در انگلیس آمدند برای اینکه مردمیتر کنند، هوداران را جذب کنند و یا تامین مالی پروژهای را انجام دهند باشگاهها را در بورس بردند.آن نوع از خصوصیسازی که ما دنبالش هستیم تقریبا در دنیا خیلی کمتر اتفاق افتاده. مثلا عربستان هست که خیلی تجربه آشکاری نیست. آنها تقریبا دولت و حکومتشان اصلا سیطره دارد. البته چند سال پیش آمدند کارهایی بکنند که خیلی اتفاق نیفتاد. اما مثلا تجربه ترکیه موفق بود و بعد باعث شد در جام جهانی به رتبه سوم دنیا هم برسند. اما اصلا جنس فوتبال و ورزش و خصوصیسازی ما با سایر کشورها متفاوت است. مثلاکشوری مثل اسپانیا تعاونیمحور است و مدل مدیریتیاش تعاونی است. یا در انگلیس فوتبال بیشتر سرمربیمحور است. به سرالکس فرگوسن آزادی عمل و بودجه میدهند و میگویند باید این باشگاه را به یک جایی برسانی. یا ایتالیا مالکمحور است. مالک میگوید آقای مربی تو بیا نتیجه بگیر، من سرمایهگذار جذب میکنم یا همه کارها را میکنم. یا کشوری مثل آلمان ترکیبی است. مثلا میگوید 50درصد برای ما، مابقیش را سرمایهگذار خارجی هم میتواند بیاید مشارکت کند. سرمایهگذار میتواند مالکیتش را بدست بیاورد و با هم کار را انجام دهیم. ولی ما اصلا جدای از این چند مدل هستیم. به نظرم اگر روزی بتوانیم بگوییم چه مدلی داریم آن وقت باید با خوشحالی در مورد باشگاهها صحبت کنیم و میتوانیم تصمیمات درستتری هم در راستای واگذاری باشگاههای ورزشی در کشور بگیریم. وقتی مدل را تعریف کردیم بهتر میتوانیم در مورد خصوصیسازی فوتبال در کشورمان صحبت کنیم.
یکی از دلایلی که خصوصیسازی در کشورمان موفق نبود و هیچکس به آن اشاره نمیکند این است که موقع فروش یک واحد صنعتی نیامدیم ببینیم شرایط آن صنعت چطور بوده، صنعت را بررسی کنیم، توانمند کنیم، زیرساختها را فراهم کنیم.
فرهنگ خصوصیسازی
به لحاظ فرهنگی وقتی به عقب نگاه میکنیم به نظر اینجا بیشتر قدرت متمرکز بوده تا متکثر باشد. یعنی انگار عادت نداریم به اینکه واگذار کنیم، اختیار بدهیم و نظارت کنیم. به نظرتان این مشکلات و این روند فرسایشی طولانی که شکل گرفته چقدر ناشی از این عامل میتواند باشد؟
ببینید دو تا موضوع است. یکی اینکه خب فرض کنید من رئیس هیات مدیره پرسپولیسم. از فردا سلام و علیکی که با من میکنند متفاوت است. دیگر شهرت و قدرت داری میتوانی بعدا بروی کاندیدای شورای شهر یا مجلس شوی، رای بیاوری.(که شدند.) برای فلانی یک تلفن میزنی بابت مجوز یا با فلان بازیکن عکس میگیری. در کنارش شما با همه سفرهای پرسپولیس میتوانی بروی همه کشورها را ببینی! خدای نکرده(!) رانتی، فسادی همهکاری میشود کرد. بنابراین خیلی کسی میل ندارد این صندلی خوشرنگ را ول کند. یک بخش دیگرش همان طور که شما گفتید فرهنگی است. مثل داستان «پدرسالار» همه باید دور پدر باشند. همین الان هم در زندگی روزمره ما رگ و ریشههایی از این موارد هست؛ مثلا در خصوص انجام برخی کارها اعضای خانواده میگویند فلان موضوع را به بابات گفتی؟ اجازه گرفتی؟! یا مثلا برادرم میرود خانه مادرم میگوید چرا به من نگفتی! خیلی دوست داریم همه چیز متمرکز باشد. یعنی شاید بخشی برگردد به روحیاتمان. ماجرای جذابیت داشتن مالی است که بدون هیچ زحمتی مدیرعامل شرکتی بشوی، از مزایایش استفاده کنی و خب خیلیها مقاومت میکنند و سعی میکنند این صندلی خوش آب و رنگ را بچسبند. مال مفت چسبندگی دارد دیگر!
جالب است ببینیم که مثلا ما چه کارهایی را بیشتر به شکل مردمی انجام دادیم؟ مثل هیئتهای مذهبی یا برخی کارهای خیریه که مقاومت چندانی در برابرشان نیست؛ تازه کمک هم میشود. ولی مثلا در سازمانهای مردمنهاد از جنس دیگر تقریبا گیر و گرفتهایی داشتیم. کار روان پیش نرفته. انگار وقتی موضوع به همان نظرات متفاوت یا چیزهایی از این دست ربط پیدا میکند کار سخت میشود.
من فکر میکنم مردم هم کارشان را بلدند و هم مدیران و مالکان خوبی هستند. مثلا غروب که تهران شلوغ میشود کافی است یک چراغ راهنمایی ایراد پیدا کند. معمولا وقتی یک پلیس میگذارند آنجا سه ساعت مردم اسیر هستند. ولی شما ظهر عاشورا میبینی کل مردم در خیابان هستند و هیچ کسی هم اسیر نمیشود. مردم خودشان این کار را بلدند. امیدوارم به جایی برسیم که مردم هم مالکیت و هم مدیریت اقتصاد و ورزش را دست بگیرند. دولت بنشیند آنجا مثل یک پدربزرگ بخش خصوصی را نظارت کند تا تخلفی اتفاق نیفتد. راهنمایی کند، توانمند کند، تسهیلگری کند. به نظرم حتما خیلی از مشکلات حل میشود. کاری که خیلی از دنیا کردند. مشکل سمنها هم به خاطر این است که دوباره ما ریشهمان میرود در دولت. فکر میکنم اگر کار را به مردم بدهیم، اگر دولت از کار یدی و ساختمانسازی، آجرچینی و گچکاری(!) برود کنار و نقشه را بگیرد و فقط بگوید آقا این دیوار را درست بگذار، گچکاری را آن طور بکن… کارها بهتر میشود. کار دولت همین است. اصلا قرار نیست بنایی بکند. مردم هم چون تجربه و تمرین نداشتند کمکم از یادشان رفته.
آنچه گذشت…!
مقوله خصوصیسازی برای دولت انگاریک جاهایی از سر باز کردن است.«خصوصیبازی» است! یعنی توجه چندانی به اهلیت، تخصص و نگهداری پس از واگذاری نداشته است.
خصوصیسازی در فوتبال جنبههای مختلفی دارد. یکی اینکه ما اصلا تکلیفمان با خودمان روشن نیست. بلاتکلیف هستیم. سال 80 سازمان خصوصیسازی امروزی تأسیس شد. براساس آن فکر میکنم اولین مصوبهای که رسما آمد به واگذاری باشگاهها تاکید کرد. سال 83 یکی گفت صد در صد باشگاههای فرهنگی پرسپولیس باید از طریق مزایده واگذار بشود. براساس اصل 44 ما موظف بودیم که هر ساله یک لیستی بگیریم از شرکتهایی که قرار است واگذار شوند. جالب است که هر سال هم استقلال و پرسپولیس میآمدند در لیست. رسیدیم به سال 88 و گفتیم اینها را به جای مزایده به فرابورس واگذار کنیم. بعد دوباره سال فکر میکنم 89 بود گفتیم اینها از گروه یک واگذاری بروند گروه دو، گروه یک یعنی صد درصدشان واگذار میشود و گروه یک یعنی هشتاد درصدشان واگذار میشود. سال 90 آمدیم گفتیم اصلا بیایید برندش را بفروشیم! آمدیم پرسپولیس را 45 و استقلال را 42 میلیارد ارزش گذاری کردیم. تازه گفتیم چون پرسپولیس هوادار بیشتری دارد به خاطر همین داریم گرانتر میدهیم. بعد که اصلا مزایده برگزار نشد. سال 93 و 94 که همه میدانند چهار تا مزایده برگزار کردیم که نشد و آخرش گفتیم آقا شما فرهنگی ورزشی هستید؛ فرستادیمشان در لیست سه واگذاری و کلا بیخیالشان شدیم! یک روز پاییزی(!) نمیدانم چه شد وزیر ورزش از خواب بیدار شد سال 97 تصمیم گرفت که اینها را از طریق مزایده واگذار کند. جالبتر اینکه در بهمن همان سال در مجلس یک روز از خواب بیدار شدند(!) گفتند آقا تو چرا میخواهی مزایده برگزار کنی؟! تو باید اینها را ببری فرابورس و تا شهریور 98 هم باید 5 تا 10 درصدشان را واگذار کنی! شهریور 98 گذشت و بعد نیمه دوم آن سال نمایندههای مجلس آمدند گفتند اصلا نمیشود و دولتیها هم گفتند این هم نمیشود و طرح خواستند اما عمرآن مجلس گذشت و رسیدیم به الان که دوباره ما تا آخر شهریور 99 اینها را از طریق مزایده واگذار کنیم.
یعنی سال آخر دولت آقای روحانی…
بله… بعد حالا شما داستان را ببینید که قشنگ نشان میدهد ما بلاتکلیف بودیم. شما 15 سال بگو مزایده اما انجام نده، 15 سال بگو «گروه 1» اما انجام نده. 15 سال بگو بورس اما انجام نده. از این شاخه به آن شاخه پریدن نشان میدهد که نه مجلس ما نه دولتهای ما، نه وزارت ورزش و نه وزارت اقتصاد ما، فهم درستی از جنس کار ندارند که بگویند چه جوری باید واگذار کنیم. قصه دردناک دوم این که اصلا عزم و ارادهای هم نیست برای این کارها. نگاهها هم به فوتبال است دیگر. حداقل 40 ،50 میلیون استقلالی و پرسپولیسی داریم و 30 میلیون هم میگویند اینها چه میگویند! یعنی همه میگویند در فوتبال چه خبر است! بالاخره بد هم نیست دیگر… قبل از انتخابات یا بعد از انتخابات بیاییم بگوییم اینها را واگذار کنیم و همه هم میگویند چه قهرمانی هستی! چه پهلوانی هستی! نمایندههای مجلس هم یک جایی کم میآوردند میآمدند سراغ استقلال و پرسپولیس… به هر حال این حربه هم دیگر جواب نمیدهد دیگر. یعنی وقتی دو بار بگویم گرگ و کسی آن را نبیند دروغگو میشوم دیگر. مردم خیلی بهش اعتقاد ندارند. بنابراین بطور خلاصه هم فهم درستی از جنس کار نیست و هم این که عزم و ارادهاش وجود ندارد.
مالفروشی
ما در حوزههای ورزش کشور یک واگذاری ناکام داریم (باشگاه راهآهن). به غیر از آن تقریبا تجربهای نداریم. عمدتا دولت هم آمده چیزهایی که فروخته، دایره فیزیکی را گذاشته جلوی چشمش و کم و کسر کرده، قیمتی گذاشته، مزایدهای شده، خرید و فروشی هم بوده و در واقع «مالفروشی» بوده که من خیلی اسمش را خصوصیسازی نمیگذارم. اگر بخواهم یک تفاوت عمده بین خصوصیسازی حوزه ورزش و سایر حوزهها را بگویم این است که حوزه ورزش داراییهای معنوی خیلی دارد. جنس قیمتگذاریشان فرق دارد. باشگاههای ورزشی تنوع دارایی دارند. مثلا یک شرکت دارایی و بدهی دارد، چشماندازش فلان قدر وام دارد و اگر کارشناسش جمع و تفریق کند یک عددی به دست میآورد. ولی در حوزه ورزش خیلی گسترده است و جنبههای مختلفی دارد. ضمن اینکه در کشور دستکم تجربه موفقی حداقل در قیمتگذاری نداشتهایم.
درآمد فوتبال به جای نفت!
حتی در شرایط فعلی که ظاهرا تفاهمات چندجانبه بین وزارت ورزش و وزارت اقتصاد صورت گرفته-که به نظر به نسبت چند سال پیش بیشترین پیشرفت را نشان میدهد- هم معتقدید عزم و اراده وجود ندارد؟
عزم و اراده یعنی من با خصوصیسازی فوتبال، وضعیت ورزش را در کشور متحول کنم. اعتقادم این است که اگر ما فوتبال را خصوصی کنیم، فقط فوتبال و هیچ رشتهای را کار نداشته باشیم و واقعا خصوصی و حرفهای بشود دیگر نیازی نداریم نفت بفروشیم! نیازی نداریم کشتیهایمان برود گیر بکند و نیازی نداریم التماس کنیم آقا دلارهای ما را بدهید! یعنی بسیاری از مشکلات در زمینه اشتغال حل میشود. حالا بحث اقتصاد ورزش خیلی مفصل است شاید یک وقت دیگر توانستیم به آن بپردازیم. شاید کسی بپرسد پیشبینیات چیست و آیا این بار اتفاق میافتد؟ به نظرم این بار احتمالا، شاید نسبت به دفعات قبل قویتر ما 5 یا 10درصد از باشگاهها را در پایه فرابورس پذیرش کنیم تا کشف قیمت بشود. بعد رهایش میکنیم تا1400 دولت بعدی بیاید، جمعش کند یا انجامش دهد.
یا بزند پلهای قبلی را خراب کند…
بله… اگر موفق بود میگویند «ما» آوردیمش و اگر موفق نبود میگوییم دولت جدید چقدر بیعرضهای، ما تا اینجا آوردیم… کاش «ما» بودیم ادامهاش میدادیم! به همین سادگی…
انواع باشگاهها
ولی خب بعد از تجربیات و آزمونخطاهای 15 ساله چطور میشود از این چرخه معیوب خارج شد؟ درستترین روش برای واگذاری این نوع باشگاهها چیست؟ تازه فقط اینها دولتی نیستند. سایپا، پیکان، سپاهان، فولاد خوزستان… و سه تیم نفتی دیگر هم هستند.
ببینید تقریبا سه دسته باشگاه داریم. یک بخش خصوصی است که پدرشان درآمده و منحل شدند. خصوصیها تکلیفشان مشخص است و خیلی کم هستند. یک بخش شبهدولتی داریم مثل فولاد و ذوبآهن و…یکی دو سال پیش موقعی که آمدیم به استقلال و پرسپولیسفکر میکنم600 هزار یورو دادیم، سپاهان گفت من هم دولتیام! ذوبآهن همه اینها متقاضی شدند. بعد موقعی که بحث خصوصیسازی میشود همانها میگویند که ما بخش خصوصی هستیم! به هر حال از نظر دولت -که نظر درستی نیست!- ما در حوزه فوتبال سه باشگاه ورزشی داشتیم که متعلق به دولت بود و باید خصوصی میشد. در لیست واگذاری هم نگاه کنید همین است. یکی مرحوم باشگاه راهآهن است که کلا منحل شد. دیگر هم استقلال و پرسپولیس مانده که یعنی اگر این دو تا را هم انجام دهیم «اولین و تنها» کشوری هستیم که صد درصد خصوصیسازی را در ورزش انجام دادیم!
البته این شوخی بزرگی است!
متاسفانه نگاه این است چون در لیست واگذاریها بحث هیچ باشگاه دیگری نمیآید… ببینید من فکر میکنم اول کار باید بیاییم کلاهمان را قاضی کنیم ببینیم این کار انجام بدهیم یا نه. یعنی اصلا بگوییم قرار است مازمانبندیشده این را واگذار کنیم؟ نکته دوم اینکه واقعا نظر متخصصان و کارشناسان را هم بخواهیم. ما عقل کل نیستیم! یک مدیر خوب قرار نیست که همه چیز را بداند. مدیر خوب کسی است که میتواند اطلاعات درست را جمع کند و براساس آن تصمیم بگیرد. نکته بعدی این است که… خدا را شکر که باشگاههای ما هنوز دولتی هستند و خدا نکند که اینها خصوصی بشوند! شاید دعای بدی است، شاید خیلیها ناراحت بشوند ولی علت دارد. مثلا مهدی طارمی از پرسپولیس میرود ترکیه و بعد پرسپولیس بدهکار میشود. بعد یک آقایی تلفن برمیدارد و به آقای اردوغان میگوید بیخیال طارمی بشود و او میآید دنبال کارش. باشگاه پنجرهاش باز میشود، بدهیها لغو میشود. حالا فرض کنید من آمدم پرسپولیس را خریدم! چه کسی میخواهد برای من زنگ بزند؟! وقتی پرسپولیس و استقلال دچار مشکل میشوند وزیر ورزش بالاخره مساعدتی میکند، بدهی را حل میکند یا بودجهای از جایی تامین میکند. سوال این است که اگر من خریدم از کجا میخواهم تامین کنم؟ چرا میگویم من؟ به این دلیل که چیزی به عنوان اقتصاد ورزش یا اقتصاد فوتبال نداریم.
برندفروشی
ما داریم برند میفروشیم. مثلا الان میگویند برند پرسپولیس 500 میلیون، یک میلیارد یا مثلا 290 میلیارد… گیریم که شما در بستری بسیار مناسب، در شرایطی بسیار مناسب، به آدمی بسیار اهل برند باشگاه پرسپولیس را فروختید. از فردا که من این را خریدم هیچکس در میدان منیریه حق ندارد پیراهن پرسپولیس را تولید کند. یک راه دیگر حق پخش تلویزیونی است. آیا تلویزیون به من می دهد؟! الان که دست وزارت ورزش است بهش نمیدهد وای به حال اینکه…! تبلیغات دور زمین را به من میدهد؟! اتحادیه فوتبال قطعا نمیدهد…
وقتی همه اینها را کنار هم میگذاریم به این نتیجه میرسیم که یا باید چاپخانه داشته باشم تا پول چاپ و تزریق کنم! یا باید کاری کنم که کار درستی نیست… به نظرم در کنار خصوصیسازی همزمان باید بقیه چیزها را فراهم کنیم. اصلا یکی از دلایلی که خصوصیسازی در کشورمان موفق نبود و هیچکس به آن اشاره نمیکند این هست که فرض کنیم شرکت فولاد خوزستان را فروختیم. در سالی فروختیم که صنعت فولاد مشکل داشت. یعنی نیامدیم ببینیم شرایط صنعت چطور است، صنعت را بررسی کنیم، توانمند کنیم، زیرساختها را فراهم کنیم بعد برویم حالا که توانمند شد…
قیمتگذاری برند
در مورد مقوله قیمتگذاری باید گفت هر کسی یک عددی میگوید. به نظرم باید برند قیمتگذاری شود که در ایران یک یا دو آیتم برای آن مد نظر قرار میگیرد. وقتی صحبت از قیمتگذاری است تبلیغات روی پیراهن، تبلیغات باشگاهی، تعداد بازی بازیکن در تیم ملی، افتخارات تیم و بازیکنان یا یک بازیکن تیم چقدر پتانسیل دارد که شما در آینده بتوانید آن را بفروشید از این جهت مهم است که چه اسپانسری جذب میکنید و یا چقدر از رسانه برای شما تبلیغ میکند. چون فوتبال ما دولتی است یک دفتر شفاف داریم و یک دفتر غیرشفاف. اگر بخواهیم قیمتگذاری درستی کنیم باید نسبت به درآمد و دستمزد بازیکنان و باشگاهها شفافسازی کنیم. الان صحبت از بردن استقلال و پرسپولیس به بازارهای فرابورس است. باید در سه سال بورس شما سودآور باشد. ما این دو تیم را هیچگاه به مرحلهای که صورتهای مالیشان مشخص باشد نمیرسانیم و در بازار پایهام اگر بیایند کافی است شایعه شود که بگویند بازیکنی میخواهد برود. تمام فعالیت باشگاه بسته میشود تا زمانی که تکلیف آن بازیکن مشخص شود. الان مثلا بیاییم واگذاری سهام داشته باشیم این سهام در طول سالها چه بر سرش میآید؟
روشهای خصوصیسازی
در کشور ما روشهایی که برای خصوصیسازی به کار گرفته شده عبارت بوده از: مذاکره، مزایده، بورس یا فرابورس. در هر صورت همهشان فروشی بوده. هر که آمده پول بیشتری داده دودستی شرکت را بهش دادیم. یک وقتهایی نمک اندکی رویش پاشیدیم و کم بوده خیلی بقیه را توجه نکردیم، تهش هم شده خصوصیسازی.
وقتی صحبت از خصوصیسازی فوتبال میکنیم یعنی دقیقا درآمدزدایی باشگاهها هم در گوشه ذهن داریم. وقتی صحبت از مزایده میکنید به فرض این که خوب قیمتگذاری کردید باید در کنارش به این فکر کنیم که از فردا یک آدمی نشسته دارد درآمدزدایی میکند. یعنی هزینهها را بدهد. فرض کنیم که این شرکت رفت در بورس. من زمانی میتوانم بیایم مالک این شرکت بشوم که بخش قابلتوجهی از این سهم را بخرم و فرض کنیم این اتفاق افتاده. باز میرسیم به قضیه درآمدزایی. چکار کنیم؟ دست نگه داریم تا درآمدزایی انجام شود یا درست بشود؟
ما دو روش پیشنهاد میکنیم که در کتاب «باشگاههای ورزشی را چگونه مدیریت کنیم؟» به قلم اینجانب که در مرحله چاپ است، بهش میپردازد. یک، اجاره به شرط تملیک، دو،پیمان مدیریت. یعنی فراخوان بده ببین چه کسانی بلدن و جالب است که این دو روش از تجربهشدهترین روشهای خصوصیسازی در دنیا هستند. به ویژه در زمینه «پیمان مدیریت» دستورالعمل داریم و با اصل 44 هم میتوانیم آن را اجرایی کنیم. ضمن اینکه این دو روش را در کشور چندان امتحان و اجرا نکردیم.
راحتترین روش مالفروشی است. شما مالت را یک قیمت میگذاری. به بالاترین قیمت خریدند یا نخریدند به هر حال از گردن دولت ساقط میشود. به هر دولتی گیر بدهی چرا نفروختی میگوید آقا من بردم کسی نخرید. یعنی راحتترین روش را دارید انجام میدهید. در روش اجاره به شرط تملیک شما فراخوان میدهید، چند متقاضی میآید، برنامههایشان را میبینید. نحوه درآمدزایی و مدیریت… و همه این داستانها توی مثلا پنج یا ده ساله باشگاه را اجاره میدهید به طرف و میگویید آقا اجاره از شما مالکیت از من. مالکیت از من مدیریت از شما. به تدریج این مالکیت را هم بهت انتقال میدهم…
یعنی بند ناف را یک دفعه نمیبرید…
دقیقا. در «مدیریت پیمان» هم مالکیت کاملا از من است و مدیریت از تو. بعدش هم ممکن نیست مالک بشوی. میدهید به خودم تا زیرساختهایش را فراهم کنم. اگر دیدید که نه مدیر خوبی است میتوانید آن را تمدید کنید.
چرا میگوییم این دو روش بهتر است؟ در باشگاه راهآهن از یک روش استفاده کردیم. یعنی دقیقا دلایلی که نیاز هست برای اینکه بگوییم آنها ناکارآمدند.گفته میشود 5یا10 درصد در بورس واگذار کنیم. این که اسمش نشد خصوصیسازی. به فرض این که ما الان ده درصدش را واگذار کردیم به بورس، اصلا آب از آب تکان نخورده. یعنی اتفاقا استقلال و پرسپولیس برای دولت یک تامین مالی همکرده! پول فروش همان چند درصد برای دولت است نه مالک جدید. حالا سهامش ارزشگذاری شده و اینکه یک پولی هم دولت گرفته و یکسری آدم دارند سهمش را در بورس خرید و فروش میکنند.
وقتی مدیریت و مالکیت همزمان در بستر مناسبی از زیرساختهای اقتصادی اتفاق بیفتد آن وقت میتوانیم بگوییم که استقلال و پرسپولیس خصوصی شدند. اگر همین واگذاری ده یا پنج درصد که میگویند اتفاق بیفتد به نظرم همان خصوصیبازی اتفاق افتاده است که شما گفتید.
توانمندسازی
در دنیا معمولا همزمان با خصوصیسازی میآیند بخش خصوصی را هم توانمند میکنند. نه فقط در کشور ما بلکه در همه جای دنیا بخش خصوصی آنقدری پول ندارد که بخواهد پروژههای بزرگ انجام بدهد به ویژه در حوزه فوتبال. مثلا در راستای توانمندی یکی از کارهایی که میکنند این است که شما میتوانی نام ورزشگاه اختصاصیات را ده سال اجاره بدهی پول دربیاوری. بلیطفروشی کنی. موزه دارند، کنسرت میگذارند و هزار داستان دیگر. شرایط جوری است که میتوانند چند منظوره استفاده کنند ولی بالاخره خریدن آن زمین هزینه خیلی زیادی هم دارد. در کشورهای دیگر اغلب به دلیل اینکه حملونقل مترویی مناسب است ورزشگاهها عمدتا در شهر است. آنها در نظر میگیرند برای اینکه کسی بخواهد برود استادیوم نباید 60 یا 200 کیلومتر برود.کنارش اغذیهفروشی، سوپرمارکت و فروشگاه میگذارند. در این زمینه عمدتا شهرداریها میآیند همکاری میکنند. یا زمین را مجانی میدهند به مالک یا اینکه دولتها ورود پیدا میکنند و میگویند اگر ساختن این ورزشگاه N تومن میارزد؛ آقای بخش خصوصی! پنجاه درصدش را نمیدانم میخواهی چکار کنی. میخواهی پذیرهنویسی کنی، اوراق بفروشی، بانک بزنی! هر کاری میکنی 50درصد را تو تأمین کن و پنجاه درصدش را هم دولت در یک بازه ده ساله میدهد. عمدتا تجربه دنیا نشان داده بعد از ده سال دولتها نه تنها بابت همکاریشان پولی از بخش خصوصی نگرفتند بلکه آن پنجاه درصد را هم بخشیدند. اما اینجا سخت است تصور کنیم که دولت روزی بخواهد چنین کاری کند و بخش خصوصی را هماهنگ کند. دوم زیرساختهای ورزش مطرح میشود. سوم توانمندسازی بخش خصوصی. بخش خصوصی دشمن نیست! در کشورمان تا موقعی که بنگاه دست دولت است اصلا کسی با آن کار ندارد اما به محض اینکه به بخش خصوصی واگذار میشود فردا صبح مأمور مالیاتی زنگ در خانهشان را می زند! به همین دلیل بخش خصوصی ما نه میتواند نفس بکشد نه میتواند موفق بشود.
اصلاح ساختار
در توانمندسازی شما اصلاح ساختار هم دارید. این روزها خیلی میگویند ایران خودرو و سایپا را باید به بخش خصوصی واگذار کنیم. من فکر نکنم هیچ آدم عاقلی بیاید به کمترین قیمتی این دو شرکت را بخرد. یکی از مشکلات این دو شرکت خودروساز در کشورمان با وجود اینکه زمینهای زیادی و البته بدهیها و فسادهای زیادی هم دارند؛ نیروی کار مازاد است. فرض کنید شما میتوانید همین تعداد خودرو را با دستگاهها و تکنولوژیهایی که دارید با دو هزار نفر تولید کنید اما دارید با هجده هزار نفر تولید میکنید! یعنی شما هر چه پول درمیآورید باید بدهید شکم اینها را سیر کنید. بعد جالب این که وقتی میدهید به بخش خصوصی درقرارداد هم میآورید که بخش خصوصی مادامی که تسویه نکرده نباید یک نفر هم در این شرکت جابجا کند. خب معلوم است که زمین میخورد. بالاخره یک آدمی آمده میخواهد چابکسازی کند. نیروی انسانی توانمند و کمتعداد بیاورد. بعد هزینه اصلاح ساختار و تعدیل نیروی انسانی را میاندازیم به گردن بخش خصوصی.
وقتی مدیر سر جایش نیست!
ببینید ما یک نانوا را گذاشتیم کار مکانیکی کند و مکانیک دارد کار خیاطی میکند! فرضمان بر این است که مدیران ممکلتمان آدمهای توانمندی هستند اماکسانی که دارند این روزها در مورد نوسازی فوتبال تصمیم میگیرند جنس کارشان نیست. اینها باید بروند یک کار دیگر انجام دهند. نکته دوم نه تنها در این زمینه بلکه در زمینههای مختلف به پژوهشها دقت کنید. خیلی جالب است حداقل تا جایی که من سراغ دارم در این پنج سال گذشته باشگاه پرسپولیس و سازمان خصوصیسازی یک بار فراخوان دادند مبنی بر دریافت و گردآوری کارهای پژوهشی. نتیجهاش چه شده؟ پرینت یک صفحه ای شد؟! فکر نمیکنم. آنقدر میل و رغبت ایجاد کردند و اگر هم پژوهشگر فرستاده اصلا تحویل نگرفتند یعنی خروجی نداشته.
سوم تکلیف را مشخص کنیم. یا میخواهیم خصوصی کنیم یا با وضعیت فعلی همه ما راضی هستیم. به نظر کسی با استقلال و پرسپولیس فعلی مشکل ندارد. تازه سرگرم هم هستیم! در هالهای از ابهام پنجرههای نقل و انتقالات بسته میشود. بالاخره بدهیها و شایعهها هیجان دارد برایمان!
من فکر کنم اگر این مشکلات را حل کنیم میتوانیم در مورد فوتبال خصوصی صحبت کنیم اگر نه باز هم خدا را شکر که فوتبالمان دولتی است و انشالله هیچ وقت خصوصی نشود!
شباهت خصوصیسازی با ترافیک تهران!
من خصوصیسازی پرسپولیس و استقلال یا حتا ورزش و فوتبال را همیشه تشبیه میکنم به اینکه متولی ترافیک در این کشور کیست. نمیدانیم وزارت راه است یا شهرداری یا پلیس راه. هر جایی بالاخره یک متولی دارد دیگر. الان متولی خصوصیسازی در کشور همه هستند و کسی نیست! یعنی نماینده مجلسی که ناظر هم هستی اگر قانون تصویب کردی که شهریور 98 واگذار کنند وقتی شد اول مهر باید یقه دولت را بگیری که چرا قانون تو را اجرا نکرده.
البته وقتی صحبت از خصوصیسازی میکنیم به این معنا نیست که خصوصیسازی بشود دیگر هیچ مشکلی نیست. بلکه کمتر میشود. ممکن است در افکار عمومی این ایده شکل بگیرد که اگر خصوصی بشود دیگر تمام است و مشکلی نیست. در کشورهای پیشرفته هم مشکلاتی مثل پولشویی را دارند اما خب مسایل پایهای کمتر و نظارتها بیشتر است.
خصوصیسازی فوتبال؛ سخت اما آسان
فیفایی در اینجا هست که میگوید آقای وزیر نباید اینجا رای دهد. بحثمان در این گپ و گفت میتوانست به این شکل باشد که چقدر وزارت ورزش خوب عمل کرده است… اما نقاط سیاه را گفتیم چرا که نیازمند توجه هستند، خیلی کار سخت اما راحتی است خصوصیسازی فوتبال.
مزایای ما نسبت به دنیا این است که خصوصیسازی را با 20 سال تاخیر شروع کردیم. اما مزیتش این است که میتوانیم از تجربه دیگران استفاده کنیم. این عیب است که فوتبال ما هنوز خصوصیسازی نشده. الان اگر از وزیر بپرسیم که مدل مدیریتی ما در فوتبال چیست، توقع نیست که اینها را جواب دهد. اما توقع این است که حداقل فردی را معرفی کند برای پاسخگویی درست یا غلط. خصوصیسازی فوتبال را باید از وزارت ورزش پرسوجو کرد.
از این جهت سخت است که با توجه به شرایط موجود خصوصیسازی مانند جراحی است. تجربه دنیا را داریم و کشور مستعدی هستیم. ما در بازی استقلال و پرسپولیس هواداران زیادی را میبینیم. این یعنی درآمدزایی، استعدادیابی هوادار برای باشگاه یعنی پول. اگر فوتبال خصوصیسازی شود هوادار که بیاید پول میدهد و یکی از راههای درآمدزایی فروش پیراهن و لباس و یا حتی رستورانی با نام آن تیم است. یعنی شما هر نفر را در 30 ضرب کنید جدای از اینکه بخشی از درآمد باشگاهها کارهای خیریه است بنابراین این موقعیتها را نمیبینیم. کار سخت اما آسانی است و به همان دلیل که هوادار خوب و استعداد خوب داریم میتوانیم ادعا کنیم که اگر فوتبال خصوصیسازی شود نیازی به نفت نداریم. اگر بخش خصوصی است باید باشگاه را سرپا نگه دارد و با هیچ چیز تعارف ندارد. ما از بحث بلیطفروشی به راحتی میگذریم. شما از چیزهای کوچک و علاقهمندیها میتوانید پول به دست آورید. مشکل کار این نیست که آدم هدفمند نداریم بلکه این است که توپ را در دست داریم و به افراد میگوییم بدوند!
نیمه دوم خرداد 99 | شماره 45 افق اقتصاد