spot_img
گفت‌وگوی اختصاصی «افق اقتصاد» با ناتاشا امیری

نویسنده کاوشگر یک دنیای خیالی است نه سوداگر!

ناتاشا امیری نویسنده

گلی محمدی

هنوز برای بسیارانی-نه فقط در ایران- هنر و شاخه‌های مختلف آن «آخر عاقبت» ندارد! «شغل» به حساب نمی‌آید و توصیه‌ها بر این است که در کنار کارهای دیگر به عنوان «کار دل» یا «سرگرمی» به آن پرداخته شود! برای کسانی که به دنبال ظهور و بروز استعدادهای خود در رشته‌های مختلف هنری هستند و اصطلاحا کله‌شان بوی قرمه‌سبزی می‌دهد، جملاتی از این دست آشناست و با این گزاره‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. برخی وسط راه می‌بُرند، برخی پررو پررو(!) ادامه می‌دهند و شاید برخی دیگر به بیراهه می‌زنند. عده‌ای معتقدند وضع مالی خوب و هنرمندی یک جا جمع نمی‌شوند. برخی دیگر هم بر خلاف آن فکر می‌کنند. برای هر دو سوی این ماجرا نمونه‌های کوچک و بزرگ به وفور وجود دارد که هر کدام قابل بررسی و بحث‌اند. در این میان، هستند کسانی که در ابتدای راهند یا کسانی که همچنان با این چالش‌ها دست به گریبان‌اند و به دنبال گریزگاه. در «افق اقتصاد» برآنیم با انجام سلسله گفت‌وگوهایی با هنرمندان رشته‌های مختلف، وجوه اقتصادی و مالی حرفه‌شان را زیر ذره‌بین قرار دهیم. نقاط قوت و ضعف دیدگاه‌ها را محک بزنیم و در آخر به حد وسع‌مان به تابلویی برسیم که روشنگر مسیرهای پیموده شده و راه‌های نرفته باشد. چه، این گونه–به حد وسع- چراغی روشن کرده باشیم برای راه‌پیمایان و در راه ماندگان.

داشتن روح خلاق بزرگترین ثروت این دنیاست. هیچی بدتر از این نیست که ببینی نویسنده به جای تجربه‌ی جهان زیبای خلاقیت، مثل یه معامله‌گر ناشی با اثر و کل زندگی حرفه‌ای اش برخورد می‌کنه!

در قدم نخست، سراغ یک نویسنده رفتیم؛ ناتاشا امیری. «با من به جهنم بیا»، «هولا… هولا» و «عشق روی چاکرای دوم» از کتاب‌های منتشرشده‌ی اوست و یکی دو کتاب دیگر هم در دست انتشار دارد. با این که در رشته‌ی مهندسی کشاورزی تحصیل کرده اما فعالیتی در این رشته نداشته. همان دو گانه‌ای که صحبتش شد در مسیر او هم تا حدی دیده می‌شود. حالا بماند که تجربیاتی در زمینه داوری مسابقات پرش با اسب و چوگان را هم در رزومه‌ی خود دارد!

آیا چرخ زندگی با نویسندگی می‌چرخه؟ دخل و خرج نویسنده با هم می‌خونه؟ آیا از دستمزدی که برای کارتون می‌گیرین راضی هستین؟

هنر قیمت نداره ولی به اجبار روش قیمت می‌ذارن. این واقعیت تلخ وجود داره که هر چیزی روی مغناطیس زمین قرار بگیره دیگه باید از قوانین اون تبعیت کنه. هنر نویسنده هم متاسفانه همین طوره ولی هیچ وقت حتی در مورد پرفروش‌ترین داستان‌های دنیا هم به نظرم این معادله متوازن و قابل قیاس نیست یا به زبان بهتر، عادلانه نیست. یعنی کل ثروت دنیا در برابر هنر هیچه. نوشتن یه جور گریزگاهه، لحظاتی برای جدا شدن از دنیای مادی و زندگی توی یه جهان خیالی. حتی اگر واقعیت رو هم بنویسی باز باید از  تخیل وام بگیری. اون واقعیت از صافی ذهن نویسنده گذشته و یه دنیای دیگه است. بعد می‌شه روی این دنیا(دنیای خلق شده) قیمت گذاشت؟ قطعا” هیچ دستمزدی نمی‌تونه قیمت واقعی اثر رو نشون بده. اگه هنر به‌ناچار گاهی منبع درآمد برای زندگی شده دلیل نمی‌شه که اصل قضیه رو نادیده بگیریم. به خصوص این واقعیت که هنر قیمت نداره. در کل بهتره چرخ زندگی مادی با نویسندگی نچرخه چون با چیزهای دیگر هم خیلی وقتا نمی‌چرخه چه برسه با نوشتن!

بنظرت یک داستان‌نویس لازمه «هوشیاری مالی» هم داشته باشه؟ تا به حال شده حین نوشتن به وجوه فروش یا حساب کتابهای مالی چیزی که می‌نویسی فکر کنی؟

وقتی صحبت از داستان نوشتنه، داستان‌نویس بیشتر با قمارکردن و ریسک سر و کار داره تا هوشیاری مالی. وقتِ نوشتن زمانی که صرف ساختن یه دنیای دیگه می‌شه، زمانی هست که می‌تونه صرف یه کار مادی سودآور بشه. نویسنده داره روی زمان و انرژیش قمار می‌کنه. داره روی روحش قمار می‌کنه و نتیجه واقعا” دست خودش نیست. معادلات دو دو تا چهار تا در مورد نویسندگی جواب نمی‌ده چون نوشتن حتی اگه پا در واقعیت محض هم داشته باشه، با الهام سروکار داره که ماورائیه. حالا اگر نویسنده‌ای وقت نوشتن به جای شهود و کشف، به چشم تجارت به کارش نگاه کنه که متاسفانه خیلی وقت‌ها این طور شده، نتیجه معلومه… کارش هر چی باشه می‌شه تجارت نه هنر. ولی این که نویسنده‌ای دنبال تجارت نبوده که بهتر نباشه و روی کارش تمرکز کنه، و بعد اثرش پر فروش شده می‌تونه وجه مثبت قضیه باشه… یه شانس غیرمترقبه.

وضعیت قرارداد حقوقی با ناشرین و پرداختها چطوره؟ سر موقع است؟ از اولین قرارداد با ناشر تا این جا به لحاظ حرفه‌ای و مالی چه تغییراتی در رابطه شما با اونها پیش اومده؟

قراردادهای حقوقی داستان رو از دست نویسنده می‌گیره و تحویل ناشر می‌ده. قواعد این جهانی نوشتن، این طور شده. مطمئنا” توی این روند حق نویسنده به اندازه‌ی استحقاقش نیست ولی از یک جنبه شایدم بهتر باشه که ناشر خیلی از کارها رو انجام بده چون نویسنده جز نوشتنِ بهتر دغدغه‌ی کارای دیگه رو نداشته باشه. من شخصا” بدقولی یا کج‌دستی از ناشر ندیدم. بیشتر از قرارداد کتبی هم قرارهای لفظی و وعده‌هایی که درج نشده، برام مهمه که ناشر بهش پابند باشه؛ یه جور اخلاق کاری. ولی از بعضی نویسنده‌ها گلایه زیاد شنیدم.

آیا نویسنده‌ها به خصوص داستان‌نویسان در ایران می‌تونن وضع مالی خوبی داشته باشن؟

تونستن که می‌شه داشته باشن. یعنی اگر همون فرض اول درست بگیریم که هنر قیمت نداره، اون قدر باید داشته باشن که حداقل دلشون خوش بشه معادل مادی اثرشون با روند نوشتن‌شون یه تناسبی داره… اما خیلی وقتا فقط خود نوشتن نمی‌شه منبع در آمد. اسم نویسنده، سابقه‌اش می شه منبع در آمد. خیلی ها تدریس نوشتن می‌کنن، داوری می‌کنن، نشریه می‌زنن، راه‌هایی هم هست برای جلب بیشتر مخاطب که خیلی‌ها از اون راه ها رفته‌ان، خیلی کارای دیگه… اما عوامل زیادی هم مانع می‌شه از جمله اینکه کلا” فرهنگ کتاب‌خوانی توی کشور ما ضعیفه. ما ضرورت مطالعه را هیچ وقت درک نکردیم. قیمت پشت کتاب‌ها هم جوابگوی نه مردم است و نه نویسنده.

آیا هیچ وقت درباره لزوم «اشتغال» شما به کاری که «آینده» داشته باشه توسط اطرافیان و نزدیکان تحت فشار بودین؟

هر کی فکر می‌کنه دیگری باید مثل خودش زندگی کنه یا به خیالش می‌رسه کاری که همه می‌کنن درسته. البته هر کس مطابق فهم و درک خودش حرف می‌زنه. کسی که کاسب‌کاره قطعا” به شما توصیه می‌کنه دنبال سود بیشتر توی هر کاری باشی. کسی که خانه‌داره جز ازدواج و بچه‌دار شدن پیشنهاد دیگه‌ای برای شما نداره… اما این که بقیه چه نظری دارن به چیزی که شما برای زندگی خودت تصمیم گرفتی ربطی نداره. به خصوص که نوشتن یه جور خرق عادته. ولی متاسفانه خیلی ها زندگی‌شون رو بر اساس تقلید از بقیه و نظر اونا می‌گذرونن و برنامه‌ریزی می‌کنن… زندگی امروزه توی یه چارچوبایی گیر افتاده که معلوم نیست اصلا” درست باشه و ما اسم عرف روش می‌ذاریم.

داستان‌نویس نباید بر اساس دید دیگران کار کنه چون اگر این کارو بکنه باید توی نویسنده بودنش شک کرد. نویسنده ساختار شکنه. اگه قرار باشه مثل بقیه فکر کنه، نمی‌تونه بنویسه. حالا مواردی هم هست که البته طرف نویسنده است اما ساختارشکن هم نیست.

برای من زمانی که تصمیم گرفتم نویسنده بشم این دیدگاه‌ها مهم نبود. با کسانی مواجه شدم که به نظرشون رسیده بود نوشتن وقت تلف کردنه! ولی بعدها که کتاب‌هام چاپ شد تغییر عقیده دادن! البته من دنبال این نبودم که اون‌ها تغییر عقیده بدن ولی بدم هم نمی‌اومد کسی که قبل‌تر من رو نصیحت می‌کرد، بعد مطمئن شد من آدم زرنگی هستم که به حرفش گوش ندادم!

در انتخاب موضوع یا سوژه برای نوشتن به مولفه‌های فروش هم فکر می‌کنی؟

توی مراحل اول، نوشتن یک جور کشفه. یه دنیای خیلی اسرارآمیز و زیباست واقعا” نباید با همچین چیزهایی تنزلش داد. مواردی دیدم که نویسنده چنین برنامه‌ریزی‌هایی کرده اغلب هم نتیجه‌ی عکس گرفته! گفتم که هنر قیمت نداره و البته بعضی نویسنده‌ها معتقدن که اثر وزین هنری با میزان مخاطب نسبت عکس داره… یعنی هر چی کمتر بخونن یعنی پربارتر و سنگین‌تر بوده! شایدم این درست نباشه ولی به هر حال بهتره روی نوشتن تمرکز داشت نه فروش بعدش… این یه کم کاسب‌کارانه است.

آیا شده برای خودت تصویرسازی مالی یا هدف‌گذاری اینچنینی داشته باشی؟ مثلا بگی کتابی می‌خوام بنویسم با این تعداد خواننده و این میزان فروش!

وقتی می‌خوای کتابی بنویسی این یه ضرورته؛ یه تقدیر غیرقابل تغییره… حتی همون طور که قبل‌تر گفتم قماره… یعنی هیچی بدتر از این نیست که ببینی نویسنده به جای تجربه‌ی جهان زیبای خلاقیت، مثل یه معامله‌گر ناشی با اثر و کل زندگی حرفه‌ای اش برخورد می‌کنه! نویسنده سوداگر نیست. نویسنده کاوشگر یه دنیای خیالیه… حالا این که بعدش اثر پرفروش شد مبحث دیگری است. ولی نویسنده وقت نگارش نباید به این جور چیزا فکر کنه…

اگر بپذیریم که یک نویسنده باید خودش رو در مدار آموزش و مطالعه مدام هم قرار بده، اگر بخواد همزمان از راه نوشتن درآمد هم داشته باشه و در عین حال به شکل مستقل هم زندگی بکنه؛ چطور می‌تونه در این شرایط پیش بره؟

برای یک نویسنده همین بزرگترین چالش زندگیشه. باید بتونه هم زمان چند کار رو با هم انجام بده… من دیدم بعضی نویسنده‌ها مشاغل دیگری داشتن، داستان‌های خیلی خوبی هم نوشتن. نگران نباشید! برای بعضی نویسنده‌ها این خیلی سخت نیست. فقط توی پرانتز بگم این که چی مطالعه می‌کنه مهمه. به نظرم نویسنده باید مورخ و فیلسوف و حتی فیزیک‌دان هم باشه. باید همه چیز بخونه و نه فقط کتاب داستان…

آیا نوشتن و انتخاب نویسندگی به عنوان یک شغل یعنی پذیرش مرارت و سختی و کنار اومدن با نداری‌ها و کاستی‌ها در زندگی؟

انتخاب نویسندگی یعنی وارد شدن توی یه فضای ناشناخته و اسرار آمیز… کسی که توی این دنیا وارد بشه هیچ سختی و نداری بهش راه نداره… نویسنده حداقل از بُعد روحانی باید غنی باشه و نه فقیر. داشتن روح خلاق بزرگترین ثروت این دنیاست.

ناتاشا امیری چه چشم‌انداز مالی و کاری رو در ده سال آینده برای خودش متصوره؟!

من در ده سال آینده یک چشم‌انداز معنوی و پرکار از نویسندگی را برای خودم می‌خوام… چه ثروتی از این بالاتره؟

نیمه دوم آذر 98 | شماره 36 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده