spot_img

همه‌ی بایدهای «مخاطب این بایدها»

 

محمد وظایفی- سلمان معبودی
o       «باید» جنبش ایجاد شغل به‌راه انداخت.
  • «باید» در راستای کاهش قیمت‌ها تلاش کرد.
  • «باید» آرامش بر بورس حاکم شود.
o       اعتماد مردم «باید» بازسازی شود.
  • شرایط امروز کشور شایسته ملت بزرگ ایران نیست و حتما «باید» تغییر کند.
  • پروژه‌های نیمه تمام «باید» قبل از فرسوده شدن تکمیل شوند.
  • هر توسعه‌ای در کشور «باید» منوط به حفظ محیط زیست باشد.
  • «باید» بر اجرای مصوبات سفرهای استانی اهتمام کنیم.
  • فعال‌ترین دیپلماسی دولت «باید» با همسایگان جریان داشته باشد.
o       در مقابل بیگانگان «باید» استقلال اقتصادی داشته باشیم.
  • «باید» با شناخت دقیق، گام های اساسی برای تحول آموزش و پرورش براساس سند تحول مصوب‏ به عنوان سند بالادستی برداشته شود.
  • «باید» سطح سنی مدیران را پایین بیاوریم و مسئولان دولتی «باید» به قانون منع به کارگیری بازنشستگان در دستگاه‌های دولتی پایبند باشند.
  • «باید» در عمل به ظرفیت ایرانیان خارج از کشور توجه کرد و آن را در خدمت پیشرفت و گسترش ارتباطات کشور قرار داد.
o       وزارت خارجه «باید» در شناسایی بازارهای هدف کالا و خدمات ایرانی فعال شود و مسیر رسیدن به آن را تسهیل کند.
… فهرست بایدهای رئیس دولت سیزدهم بیش از این‌هاست اما برای صحبت درباره‌ی آفتی که بسیاری از سیاست‌مداران و مسئولان فعلی و پیشین نظام سیاسی ایران به آن دچارند همین قدر اشاره کافی است.
چرا باید؟!
در شرایط طبیعی کسی که از این واژه استفاده می‌کند در موضعی بالا و برتر قراردارد و به موضوعی که برایش «باید» تعیین می‌کند مشرف است. «بایدگو» حالتی آرمانی در نظر دارد و تمام عوامل میدانی را برای تحقق آن می‌خواهد به خط ببیند. به نظر «باید» بیشتر عرصه‌ای تک‌ساحتی است تا چندجانبه. البته معمولا بسیاری از بایدها (و نبایدها) از این شرایط تبعیت نمی‌کنند و توسط کسانی و در مختصاتی مطرح می‌شوند که از این شمول خارج است. به عبارتی بین بایدی که از پشتوانه‌ی عقلی برخوردار است و بایدی که از نگاه کم یا تک‌بعدی ساطع شده تفاوت کمی نیست. لحن فرد «بایدگو» هم تاثیرگذار است. گاه حامل ضمنی اضطراب و اضطرار است و گاه برای رفع تکلیف گفته می‌شود. در هر صورت باید نه صرفا به زبان که با یــَد به سرانجام می‌رسد!
تکرار بایدها و بایدهای تکراری
اگر بخواهیم از منظر «بایدنگاری» (!) به دولت‌های مختلف بنگریم؛ می‌بینیم که روسای جمهور نظام سیاسی ایران به خصوص در سال‌های اخیر انگار همچون کارآموزی تازه به مسند نشسته که کم‌کم چشم و گوش‌اش باز می‌شود کلیاتی را تکرار می‌کنند. البته زمانی تنی چند از روسای جمهور و سیاسیون با همین بایدها سوت و جیغ و رأی می‌گرفتند و گرفتند که آن هم در فضای کنونی سیاسی ایران بیش از پیش رنگ باخته است. برخی سیاست‌مداران و «بایدگویان» انگار متوجه نیستند که با بایدهایشان در قامت گزارشگران و روزنامه‌نگاران و به نمایندگی از افکار عمومی ظاهر می‌شوند و نه فردی که باید در قبال این بایدها پاسخگو باشد! باید به ایشان گفت که بایدها را خیلی‌ها می‌دانند و مهم نتیجه‌ی این بایدها است؛ گزارش عملکرد نه هدفی نامشخص، مبهم و ای بسا موهوم! بد نیست اشاره شود به گفته‌های اخیر فرشاد مؤمنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه که معتقد است «تمام اهداف توسعه از سال ۱۳۲۷ تا برنامه ششم توسعه و اکنون در برنامه هفتم توسعه نیز تکرار می‌شود و این به معنی آن است که به فهم نظری دیررسیده‌ایم و حتی یکی از اهداف کلیدی برنامه توسعه تاکنون محقق نشده است.» عجیب نیست؟! آیا تکرار این بایدها و بایدهای تکراری با اهداف تکراری و حدودا هفتاد ساله‌ی برنامه‌های توسعه ایران بی‌ارتباط است؟!
چگونه باید؟!
به نظر بایدگویان به فرایندهای اجرایی و چگونگی و مسیر تحقق بایدهای‌شان آگاه نیستند یا اشراف چندانی بر آن ندارند. از حفره‌ها، چالش‌ها و نقاط ضعف آگاهی کاملی ندارند و راه‌حلی هم طبعا برای‌شان پیدانمی‌کنند. بایدگویان و بایدبازان انگار ناخواسته گرفتار تله‌های ذهنی و سوگیری‌های شناختی هم می‌شوند. (در حالتی خوشبینانه) گمان می‌کنند که با بایدگویی تمام کار انجام و موضوع رفع شده است. شاید به اشتباه فکرمی‌کنند با یک باید نسخه‌ی همه چیز پیچیده می‌شود در حالی که جزئیات و پیچیدگی امور بیش از این‌هاست و ایشان از آن غافلند. باید یادآور شد که جای این بایدها نه در سخنرانی‌های عمومی و هیجانی که در جلساتی با پشتوانه‌ی تخصصی و کارشناسی و همه‌جانبه است. تازه آن هم به شرطها و شروطها! اگر بایدها یا بایدبازی و باندبازی (که اغلب ارتباط تنگاتنگی باهم دارند!) مجرای بیان نظرات متفاوت، زاویه‌های دیده نشده و جزئیات تاثیرگذار اما مغفول را مسدود کند آفت دیگری است که به این راحتی‌ها از میان نمی‌رود. باید مراقب بود که بایدها ما را به سطحی‌نگری و هزینه‌افزایی سوق ندهند البته اگر وقتش نگذشته باشد!
جز باید چه باید گفت؟!
چه بسیار بایدهای زیبایی که بر نبایدها دامن زدند. چه بسیار نبایدهایی که بایدهایی تازه زاییدند. چه حیف که بعضی بایدهای سطحی برخی از بایدهای عمیق و اصیل را از نفس انداختند و به محاق کشیدند. و و و… جز باید چه می‌توان گفت یا چه باید گفت؟ آنچه می‌شود گفت این است که باید پشتوانه لازم دارد. پشتوانه‌ی عقلی، واقعی و نه صرفا اقتداری و امنیتی. تحقق بایدها در گرو انجام بسیاری از چیزهاست. بایدهای قشنگ گول‌زنک خیلی هزینه‌ها برای‌مان داشته‌اند. بایدها تا شدن‌ها فاصله‌ها دارند. و شاید نکته اینجاست که بیش از آن که به «جز باید چه باید گفت» فکرکنیم به این بیندیشیم که از پس این بایدهای روی هوا مانده چه بلایی سر روح و روان مردمان سرزمین‌مان و ظرفیت روانی‌شان آمده است؟ شاید بایدگویان قبل از بایدگویی باید از خود بپرسند که آیا مخاطبان‌شان (ولی‌نعمتان سابق!) تاب شنیدن بایدهای‌شان را دارند؟!

 

هفته دوم آبان/ شماره 101 افق اقتصاد

spot_img

مطالب برگزیده